عشقبازیِ خصوصی با خدا در جمع خاصّی که برای خدا آمدهاند، تغزّل سبزیست که حیف است تجربه نشود. جایی که دلهای بیدل، جمعاند، حتماً خدا هم هست و نزدیکتر است. نور، آب، تغزّل و هر چه که عشق است، این جا هست. که بود که پرسیده بود: «اعتکاف برای چیست؟» اعتکاف برای خداست و وقتی خدایی شدی، همه چیز برای توست.
چقدر قشنگ است وقتی به حسابت میآورد؛ نگاهت میکند؛ با تو حرف میزند؛ چیزی از تو میخواهد و میبخشد به تو فراتر از آنچه میخواهی که میبخشد آنچه میخواهد اگر بخواهی و میخواهی اگر بخواهد. چقدر قشنگ است وقتی تو با همهی کوچکیات در سیّارهی کوچک زمین، جزئی از نگاه او میشوی؛ در زمینیکه هیچ است در کهکشان و در کهکشانی که هیچ است در آسمان و در آسمانی که با همهی بیکرانیهایش تازه، آسمان اوّل است و تو با هیچ بودنی به توانِ آن همه بزرگی، هیچ اندیشیدهای که چقدر بزرگ میشوی وقتی بندهی آن آفریننده ی بزرگ باشی؟ چقدر قشنگ است وقتی به حسابت میآورد و چقدر باصفا و صمیمانه است وقتی مهمانش میشوی! میدانی مهمانِ چه کسی شدهای؟ قدر لحظهها را میدانی؟ وای که اگر بدانی، میدانی که چقدر قشنگ است!