یک نفس تا خودِ دریا شدنت باقی هست
اندکی تا شب یلدا شدنت باقی هست
چشم در چشم شما تا ته شب باید رفت
تا زمانی که شکوفا شدنت باقی هست
نقش صد خاطره در موی شما ریسیدند
تار و پودی به فریبا شدنت باقی هست
شب به اشغال تمامیت زلفت تن داد
گفت تا مشرق فردا شدنت باقی هست
راز شیرین نگاهت دل خسرو را برد
بیستونی به معما شدنت باقی هست
قصد کردم غزلی تازه نویسم امروز
تا هجاهای تمنا شدنت باقی هست
نیمه شب میل فریبت به سرم زد تا صبح
تا که دیدم تب اغوا شدنت باقی هست
من به تحریک نگاهت به تو دل بستم زود
یوسفم من، تو زلیخا شدنت باقی هست؟
علی صمدی زمستان 93
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 15
طارق خراسانی 30 خرداد 1394 03:21
با سلام و درود بی حد
غزلی فاخر است
بسیار لذت بردم
دستمریزاد
علی صمدی 31 خرداد 1394 09:07
جناب خراسانی
درود بیکران بر شما
لطف دارید گرامی.
شادمان باشید
زهرا نادری بالسین شریف آبادی 30 خرداد 1394 07:32
درودها بسیارزیبابود
علی صمدی 31 خرداد 1394 09:08
بانو نادری گرامی
لطف دارید
بسیار سپاسگزارم
اصغر چرمی 30 خرداد 1394 07:57
جناب صمدی درود
شب به اشغال تمامیت زلفت تن داد
گفت تا مشرق فردا شدنت باقی هست
علی صمدی 31 خرداد 1394 09:09
درود و سپاس جناب چرمی گرامی
لطف دارید
روح الله اصغرپور 30 خرداد 1394 13:24
درود ها
علی صمدی 31 خرداد 1394 09:09
جناب اصغرپور بسیار سپاسگزارم
شاد باشید
حسین دلجویی 30 خرداد 1394 15:19
شب به اشغال تمامیت زلفت تن داد
گفت تا مشرق فردا شدنت باقی هست
راز شیرین نگاهت دل خسرو را برد
بیستونی به معما شدنت باقی هست
سلام و درود محضر جناب صمدی گلمرامم
داداش علی مهرآیینم
ایوول...
این دو بیتتو خیلی دوست داشتم
پری رویی، کمان ابرو ،گل اندام
حریم چشم شهـلایش سیه فام
/
اساس گـونه هایش نـرم لاله
قیاس چشم هایش شرم بادام
/
نسیم مهرورزش شعر ناهــید
شمیم پرفروغـش شور بـهرام
/
بهارش عامل سبزینه ی عشق
قرارش حامل صد گونه پیغام
/
چکاوک بچه ای دلگیر تقدیر
پرستو بچه ای درگیر ایام
/
پگاهش هفت شهرعشق عطار
نگاهش شورهای شـعر خیام
/
نسیم گیسـوانش مـوج واژه
شمـیم سینه اش بنـیاد الهام
/
طراوتهای چشمش رمز باران
نجابت های سبزش باغ ایلام
/
قیام پر سکوتش راز الـبرز
قعود جاودانش رمز اهـرام
/
شبی در خاطرات من بهم زد
بدست مهربانش جام در جام
/
و تابـید از سر و زلف رهایش
به پای حسرت سودایی ام ،دام
/
دریغ ازدرد های بی سر آغاز
دریغ از عشقهای بی سرانجام
/
اگرچه بسته دستم را به ایجاز
اگر چه برده شعرم را به ایهام
/
ولی در برکه ی جان من آخر
چنان قویی نشست، آرام ، آرام
حسین دلجووو
علی صمدی 31 خرداد 1394 09:10
سلام و درود خان داداشم
لطف کردید مهربان
شادمان باشید
نگار حسن زاده 30 خرداد 1394 17:59
درود بر شما جناب صمدی
بسیار بسیار زیبا بود
موفق باشید
علی صمدی 31 خرداد 1394 09:11
درود بر شما بانو حسن زاده گرامی
بسیار سپاسگزارم
شادمان باشید
کمال حسینیان 30 خرداد 1394 20:09
درود بر جناب صمدی عزیزم
دوست و استاد و یاور بی زبانی های کمال
دستمریزاد
محظوظ باغ سرایشتان شدم
شب به اشغال تمامیت زلفت تن داد
گفت تا مشرق فردا شدنت باقی هست
راز شیرین نگاهت دل خسرو را برد
بیستونی به معما شدنت باقی هست
پاینده باشید داداش
علی صمدی 31 خرداد 1394 09:12
درود بر شما جناب حسینیان گرامی
سپاسگزارم لطفتان را.
دانش آموزم در محضرتان