آه بگذار !
تابپیچم به برگ بوسه ی خویش
گلِ سُرخ شکفته ای است لبت
تاکنم.با نوازشش بیدار
لذت خواب رفته ای ست لبت
بوسه ی من پرنده ای تشنه است
این زمان پر زده به سودایت
تا بنوشد زلال لذت را
جرعه جرعه مگر ز لبهایت
بوسه هایی که دیری و دیریست
منتظر مانده بر لب من و تو
تا چو همزاد اختران سپهر
بنشینند در شب من و تو
بوسه هایی به گرمی خورشید
سرزده از طلوع چشمانت
آمده از لبان من بیرون
رفته در مغرب گریبانت
انتظار؛ انتظارِ طولانی
آه ! بگذار تا بسر برسد
کاش یکروز روی لب ها مان
بوسه هامان به یکدگر برسد
شعر از - مجید شفق
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 1
حبیب اله نبی اللهی 26 اردیبهشت 1397 00:11
درود استاد