زخمی زدی !
ای آسمان بی مهر ! بس نیست اینهمه غم ؟
این غصه ی پیاپی ؛ وین ماتم دمادم
زخمی زدی و چون من فریاد کردم از تو
زخمی دگر نهادی برسینه جای مرهم
روز ازل که تقدیر طرحش کشیده می شد
خط خورد حرف شادی از سر نوشت ( آدم)
آمیختند آری ! با اشک ؛ خونِ دل را
ای عشق جوهر تو اینگونه شد فراهم
آه ای زمین مادر ! ای گور و گاهواره !
من شکوه دارم از تو ؛ از تو ؛ وز آسمان هم
تصویر عشق دانی در ذهن من چگونه است ؟
باغی ست بر دلِ مه ؛ غرق غبار و مبهم
زیبایی ای جوانی ؛ هر چند زندگانی
پر کرده کوله بارم از رنج و درد و ماتم
اشکم چکید بر رخ ؛ گفتم شفق نشوید
کس رنگ زرد پاییز از روی گل به شبنم
غزل از _ مجید شفق
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5