1
میشوند از سردمهری، دوستان از هم جدا
برگها را میکند فصل خزان از هم جدا
2
از متاع عاریت بر خود دکانی چیدهام
وام خود خواهد ز من هر دم طلبکاری جدا
3
چون گنهکاری که هر ساعت ازو عضوی برند
چرخ سنگیندل ز من هر دم کند یاری جدا
4
پیش از این بر رفتگان افسوس میخوردند خلق
میخورند افسوس در ایام ما بر زندگان
5
دنیا به اهل خویش ترحم نمیکند
آتش امان نمیدهد آتشپرست را
6
ضیافتی که در آنجا توانگران باشند
شکنجهای است فقیران بیبضاعت را
7
درین زمان که عقیم است جمله صحبتها
کنارهگیر و غنیمت شمار عزلت را
8
چرخ را آرامگاه عافیت پنداشتم
آشیان کردم تصور، خانهٔ صیاد را
9
از همان راهی که آمد گل، مسافر میشود
باغبان بیهوده میبندد در گلزار را
10
چون زندگی بکام بود مرگ مشکل است
11
پای به خواب رفته ی کوه تحملم
نتوان به تیغ کرد ز دامن جدا مرا
12
فنای من به نسیم بهانهای بندست
به خاک با سر ناخن نوشتهاند مرا
13
مانند لاله، سوخته نانی است روزیم
آن هم فلک به خون جگر میدهد مرا
14
پرتو منت کند دلهای روشن را سیاه
میکشد دست حمایت شمع مغرور مرا
15
میکشم تهمت سجادهٔ تزویر از خلق
گرچه فرسوده شد از بار سبو دوش مرا
16
ز زندگی چه بر کرکس رسد جز مردار؟
چه لذت است ز عمر دراز، نادان را؟
17
به ما حرارت دوزخ چه میتواند کرد؟
اگر ز ما نستانند چشم گریان را
18
دلم هر لحظه از داغی به داغ دیگر آویزد
چو بیماری که گرداند ز تاب درد بالین را
19
ساده لوحان جنون از بیم محشر فارغند
بیم رسوایی نباشد نامهٔ ننوشته را
20
غم مردن نبود جان غم اندوخته را
نیست از برق خطر مزرعهٔ سوخته را
21
میکند باد مخالف، شور دریا را زیاد
کی نصیحت میدهد تسکین، دل آزرده را
22
شاید به جوی رفته کند آب بازگشت
چون شد تهی ز باده، مبین خوار شیشه را
23
میل دل با طاق ابروی بتان امروز نیست
کج بنا کردند از اول، قبلهٔ این خانه را
24
اینجاکه منم، قیمت دل هر دو جهان است
آنجاکه تویی، در چه حساب است دل ما
25
گفتیم وقت پیری، در گوشهای نشینیم
شد تازیانهٔ حرص، قد خمیدهٔ ما
26
ما از تو جداییم به صورت، نه به معنی
چون فاصلهٔ بیت بود فاصلهٔ ما
27
من آن شکسته بنایم درین خراب آباد
که در خرابی من ناز میکند سیلاب
28
معیار دوستان دغل، روز حاجت است
قرضی به رسم تجربه از دوستان طلب
29
از مردم دنیا طمع هوش مدارید
بیداری این طایفه خمیازهٔ خواب است
30
از بهار نوجوانی آنچه برجا مانده است
در بساط من، همین خواب گران غفلت است
.
.
.
گردآوری:ابوالقاسم کریمی(فرزندزمین)