هزاران بار گشتم از نگاهت مبتلای تو
دلم با هر نگاه از سینه پر زد در هوای تو
نشانی ها گرفتم تا بیایم خانه ی تو
به هر جا سر زدم ای گل ندیدم من سرای تو
نیامد یک غزل حتی دمی بر این زبان بی تو
بیا تا هر غزل آمد بریزم من به پای تو
درون این تپش هرگز نماند خالی از یادت
دلم در طول امواجش تپد تنها برای تو
ندارم جز تنی رنجور که آن هم مانده در دستم
بدان جانی ندارد تا کنم روزی فدای تو
دعاهای شب و روزم ندارد یک اثر حتی
بیا ای نازنین هستم گرفتار دعای تو
چه دارویی کند درمان تن بیمار بیماران
تو گر آیی شفا یابد به دست پر شفای تو
به یادت می روم گاهی کنار (برکه) ای تنها
دلم اما به من گوید فقط دریاست جای تو
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 3
ایمان کاظمی (متخلص به ایمان) 05 خرداد 1397 20:25
درود بر شما گرانقدر
قلمتان شکوفا گرانقدر
علی معصومی 27 اردیبهشت 1399 14:33
☆☆☆☆☆
محمد مولوی 06 امرداد 1399 16:30