جادوگران پیر
برگ های پاییزی را از پیش ناخن های ما جارو می کردند
دست در دست یکدیگر رد شدیم
با وقار خاصی
به هم
به همه لبخند می زدیم
و جهان طوری بود
که انگار
انجمن صنفی رنگ کاران با اسلحه های مرگبار در تعقیب ما هستند
طوری که انگار از مرز واقعیت گذشته ایم
و اکنون
واقعی هستیم
آه چه فاجعه ای
حتی نمی شد تصورش را داشت
نه فقط مجسمه های سنگ مرمر
شانه به شانه ی هم جاودان شده ایم
با آن که می دانستیم
فرشتگان پیر
از جارو کردن راه های آسمان دست برداشته اند
و قرار نیست برفی ببارد
تا ما زیر چتر
به قلب یکدیگر پناه ببریم
یقه ی دوربین را آتل بسته بودند
و نمی توانست بچرخد به:
تلخ است
تمام جهان تلخ است
به تلخی موهای قهوه ای
بی شکر
به تلخی چشم های بادامی ات
که لب ها را زیر سنگ رو در بایستی شکسته
راحت باش و به آینه بگو
نخل نیستی
هرگز زیر سایبان تو
فرهاد پای داستانش را و شیرینی هیچ هندوانه ی سپپیدتر از قندی را
امضا نکرده
صفحات اگر راست می گفتند
مثل لباس های تیمارستان با آستین های برعکس
سپید بودند
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
ایمان کاظمی (متخلص به ایمان) 28 اردیبهشت 1397 23:09
درود بر شما
بسیار عالی و ارزشمند
پاینده باشید انشاءالله
صدرالدین انصاری زاده 30 اردیبهشت 1397 00:38
تشکر فراوان از لطف شما. پر طلوع باشید
حبیب اله نبی اللهی 01 خرداد 1397 11:34
درود احسنت
علی معصومی 20 فروردین 1399 19:58
درود و عرض ادب
☆☆☆☆☆☆☆
◇◇◇◇◇◇◇