من از جهات جهان
طرحی کشیده ام
بر موهای تو
که باد می گوید
می برم
من می گویم
نه
که باد می گوید می برم
و من در چشم هایت فریاد می کشم
مثل ببری
در حلقه ی آتش
کلمات چه دیر فهمیدند که چشم های عسلی تو
رونق زنبوران اند
بر برگ های سفید
سفید
و آن قدر سرد
که بربرهای شمال با زوزه های باد و مژه های یخ زده ...
دستم را بالا گرفته بودم
و این تاکسی هم گذشت
به زودی
به زردی تاخیر و گذشته ها بر کتف درختان
که هنوز ایستاده اند
و لفظ هنوز را
تمرین می کنند
با لب میان برگ های ناپیدا
با برگ های نادیده میان لب
گاهی فکر می کنم
دانه های برف سرنوشت من
مثل تکه های شکیل زغال سنگ
فقط عرق کارگران مکتوب و گمشده ی خط آهن را با خودش برد ...
دستم را بالا گرفته بودم
و تو
مثل طناب دارِ ماه
از سقف سپید برگ ها
چکه می کردی
ببین
کف دست هایم را نگاه کن
انگار مهتاب را متبرک می کنم، و مثل افشره ای سپید می گذرم
بی آن که دو ببر
از حلقه ی چشم هایت
به جهان
لبخند زده باشند
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 3
طارق خراسانی 30 اردیبهشت 1397 11:49
سلام و درود
سپید زیبایی ست
در پناه خدا
صدرالدین انصاری زاده 03 خرداد 1397 12:38
بسیار سپاسگزار از لطف و توجه شما. پر شکوه و پر رونق باشید
علی معصومی 20 فروردین 1399 19:59
درود و عرض ادب
☆☆☆☆☆☆☆
◇◇◇◇◇◇◇