3 Stars

از این همه تخت و تاج یاقوت

ارسال شده در تاریخ : 02 خرداد 1397 | شماره ثبت : H946288

از این همه تخت و تاج یاقوت
جای داغ پادشاهی من
بر سرین زرافه کجاست؟!
حتی یک دمپایی دهان پریده
به مارک من
در گالری گاری کهنه خران دوره گرد نیست
ااااه
فقط همین!!!!
میله های نام بلدرچین و صبح طاووس؟!
دلم پشت دکمه ام لمیده
دلم خوش است
درختان پیراهن بر شانه انداخته دودکش های بلند کارخانه ی من اند
همین ؟!
و آن هم شاید؟!
ما چه حقی داشتیم در فشن شوی طبیعت طوری بر بارانی سخت حلزون هیپنوتیزم شویم که
جویدن نرگس در گلوی آهو
چشم چرانی باشد
که برج پاریس پا شود برود آن سر زمین
بگوید
نه
به اسکلت فلزیم نگاه نکن
من فقط لباس زیر زنانه ام
و هوا
مثل بالن بزرگی که از تور دوخته باشند، و هنوز کیسه های شن در آن در آرزوی روییدن پونه ای
علفی
چیزی ..
آن طرف تر از جغرافیا
بنای به یادگار نمانده ای از تاریخ
دست های گرد گرفته اش را
دو دستی می گذارد تخت پیشانیم
ااااه
هنوز چشم هایم می سوزد
ما چه حقی داشتیم که آهستگی خطوط پوست را با طرح نهایی پارچه ی بالاپوش درختان
به روشنی مقایسه نکنیم
و بگوییم
ااااه
رسم اافتاب بر جامعه ی تنم پیر شده است
بر لیزای گردنم؛
لیزای مونالیزا
و شانزه لیزه
اهمیتی دارد؟!
این که پس از مرگ کسی جای پایت را قاب نمی گیرد
و به دیوار اتاقش نمی آویزد
اهمیتی ندارد؟!
شریان ممتد رعد و برق زیر پوست ابرها آنقدر درخشنده هست که فریاد درد را بتوان از مسافت های طولانی شنید
امتداد در لحظه
فقط محصول کیفیت نگاه بود
سایه بگذار
ابرو بردار
حکایت پل و رودخانه همچنان باقی است
زنی نویسنده با جیب های پر شده از سنگ و سار و ستاره قصد خودکش دارد
متن شناسنامه ی کلیدها
و سکه های زنگ زده
کاملا مردانه بود
برج پاریس بیخودی خودش را لوس و لوث که پرچم همجنس سازی با فلزات را مانند ابرهای فاتح در هوا می گرداند
من پرنده ای از کادر خط خورده ام که
هیچ علاقه ای ندارد
به برق ماتیک این مرد
پوشش عجیب مجلات، یا بتون مسلح
در کارناوال های غیر رسمی
لطفا سوت بزنید
نه برای زنبور دیدن کلمات
و غنچه دیدن لب
این توپ سالهاست ................................................که زیر پای من
به تخم خزنده ی ماقبل تاریخ
بدل شده است
و ..
اگر خالکوبی بازویم
زرافه نزایید چه؟!
مرا به جدول روزانه ی باغ وحش لندن معرفی می کنید و
می نشنید به روزنامه خواندن
مثل باد
بر نیمکت های متروک؟!
این جا هیچ کس نیست
هیچ کسی در این متن حضور ندارد
جز ساعت
و انتظار ملال انگیز کسی که نیست
برای کسی که نمی آید
زنگ نمی زند
با آب چشم
،دسته گل
و جعبه ی عجیبی که هنوز به آن زل زده ای

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 139 نفر 213 بار خواندند
صدرالدین انصاری زاده (03 /03/ 1397)   | علی معصومی (20 /01/ 1399)   |

رای برای این شعر
علی معصومی (20 /01/ 1399)  
تعداد آرا :1


نظر 1

  • علی معصومی   20 فروردین 1399 20:00

    درود و عرض ادب
    ☆☆☆☆☆☆☆
    ◇◇◇◇◇◇◇
    rose rose rose

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا