3 Stars

گل سرخ

ارسال شده در تاریخ : 30 دی 1397 | شماره ثبت : H947243

گل سرخ یخ میزد
اگر در دست او جای نداشت
زمستان رفتنی نبود
اگر بهار نقشی نمی نگاشت

در جنگل برف و سرما
کودکی نالان می فروخت گُل
گامهایش ردی میساخت
تا به آرزوهایش زند پل

دنیای او در کجا بود
در دست خریدار مردی
یا در نصیان یک تبعیض
که می افروخت در دلش دردی

در دل کوچک او نبود
خبر از شادی های کودکی
باد بر او نمی وزید
تا بخنداندش با بادبادکی

در او اندوخته میشد
صدای پچ پچ تیشه ها
می آموخت عُصیان را
تا روزی زند بر ریشه ها

خدا آفرید او را
تا آواره اش کند در میدان
بسوزاند و درسی سازد
از زخم هایش بر دیگران

زندگی می شد جاری
در اشک ، از چشم او
روزگار می گردید عاصی
از فردا ، از خشم او

اینجا دیده گان خوابند
کودکان را نمیبینند
گلهای سرخ در باغچه
اینجا از کودکی می میرند

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 127 نفر 155 بار خواندند

رای برای این شعر
اولین نفری باشید که به این مطلب رای می دهید
تعداد آرا :0


تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا