3 Stars

می خواهم

ارسال شده در تاریخ : 15 بهمن 1397 | شماره ثبت : H947332

می خواهم تا سحر قدم زنان
بینم گل خورشید را که می روید
می دود تا دوردستهای جنگل
قلبهای یخ زده را می جوید

می خواهم ذوب کند یخ را در برکه
برکشد شمشیری از ستیغ نور
تازیانه زند بر پادشاه شب
روشن شود در قلبها ، در راههای دور

میخواهم کاری کند بس بزرگ
بسوزاند آنچه از ظلم ساخته پایه ای
تا جهان گردد صاف و ایمن
تا در پستوها نباشد دیگر سایه ای

میخواهم حرف زنم با ابر
تا بباراند بر تن خشک صحرا باران
دهد آب بر چکاوک تشنه
نهد مرحم بر قلب محزون یاران

می خواهم که بِکارم گُل
در هرآنجا که پر از خار است
برکشم دیواری از گُل سرخ
بر پرچینی که رنگش تار است

می خواهم که بریزم اشک
بر آنان که سوختند و دانسته رفتند
بروبم بغض را از دل
نگذارم تا درختهای سرو براُفتند

می خواهم اما نمیشود
نیست جهان برای من یک دلدار
می خواهم اما نمیشود
لحظه هایم همه از تو سرشار

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 120 نفر 141 بار خواندند

رای برای این شعر
اولین نفری باشید که به این مطلب رای می دهید
تعداد آرا :0


تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا