شد عاجز مرغ اندیشه از این راز
کند تا پای اوصاف تو پرواز
نگنجد آب دریا در سبویی
علی اعلاست، گویی یا نگویی
علی دارد نشان از خالق خود
که هر چه خالقش می خواست، آن شد
علی حیدر، علی صفدر، علی شیر
علی دردانه ی هستی، علی میر
اگر داری تو مهرش را به سینه
کجا ماند در آن دل حقد و کینه
علی مشکل گشای هر دو عالم
علی یعسوب دین، داماد خاتم
خدا را شکر مهرش را به دل داد
که شد دل از حضورش سبز و آباد
عزیزان شاد باشید از چنین شاه
که نورش را بگیرد وام از او ماه
علی مولا، علی آقا، علی نور
علی گنجینه ای پیدا و مستور
علی جانش فدای یار می کرد
همه گردنکشان را خوار می کرد
از او خندق و خیبر یاد دارد
دل اهل دلان مهتاب دارد
شب از سوز علی بی تاب گردد
دل چاه از دعایش آب گردد
پس از احمد غدیر خم ولی شد
امام اوّل عشّاق علی شد
خدایا« ناظر »از نورش شده مست
به امیدی علی گیرد از او دست
سروده :علی رضایی پورمشیزی تخلص
وزن شعر:مفاعیلن مفاعیلن فعولن
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5