آن شنیدم مرد پاکی لنگرود
اهل معنا بود و اهل فضل و جود
باز می کرد او گره از کار خلق
جامه اش بودی به تن یک کهنه دلق
در وجودش نور سبزی دیده شد
هر که شد محرم وجودش دیده شد
نورآقا، زین سبب شد نام او
خشت خامی بود جانا جام او
هر که گم می کرد چیزی ناگهان
نزد او می آمد و می شد عیان
زیر پایش می نوردید او زمین
سرعتش چون نور بودی نازنین
صبغة له رنگ مردان خداست
مرد حق راهش از این مردم جداست
زین سبب مجنون بخواندندش بسی
جز خدا نشناخت مرد حق کسی
این بگفتم تا نگیری دست کم
خود بزرگ بینی چه باشد؟ جام سم
گر که خواهی راحت جان ای عزیز
جسم و جانت از پلیدی کن تمیز
توبه کن استغفراللهی بگو
تا زنی بر صورت شیطان خدو
کاش "ناظر" هم شود مرد خدا
ناشناسی اهل معنا، بی ریا
سروده علی رضایی پورمشیزی
97/06/12شهرستان لنگرود
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5