فرمانده کل بشر
مامور گردیده به سر
گاهی دهد فرمان به ما
باید شوی دور از خطر
گر گوش جانت بشنود
باید کنی از آن حذر
کِی بشنود این نکته را؟
آنرا که باشد کور و کر
ای جان من در این میان
نفس زبونت را نگر
ابلیس هم یاری کند
دائم دهد فرمانِ شر
رنگ خودت را پاک کن
تا که شوی صاحب اثر
بار گناهان می زند
بر جسم و جان ما شرر
با آب توبه سرد کن
این آتش جانت، پسر
کردم طلب از یار خود
دیدار آن صاحب نظر
گفتا برو دیوانه شو
تا بشنوی از او خبر
گر عاشق رویش شدی
باید کنی خود را سپر
چون شیر می خواهد در این
وادی، عزیز من جگر
رفتم که دیوانه شوم
در انتهای آن سحر
دیدم که عمرم رفته است
جانا در این دوران هدر
جانم چو زهری تلخ شد
با دیدن این رهگذر
اما به گوشم ناگهان
آمد پیامی مستتر
با توبه آزادت کنم!
آزادی خود را بخر!
خود را نما چون قدسیان
آنگه به سوی ما بپر
جانا شود جانم فدا
ای مهربان تر از پدر
در آخر این گفتمان
پندی شنیدم چون شکر
می گفت با لحنی متین
با گوش جانم آن قمر
"ناظر" برو دیوانه شو
تا چینی از باغم ثمر
سروده :علی رضایی پورمشیزی تخلص ناظر
1397/01/18
مصادف با اول شعبان المعظم 1440
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 4
سعید فلاحی 22 فروردین 1398 07:33
درود شاعر ارجمند و فرهیخته
اشعار زیبای شما رت خواندم و لذت بسیار بردم
عالی و ناب سروده اید
احسنت
آفرین
دستمریزاد
موفق و موید باشید
علی رضایی پور مشیزی 22 فروردین 1398 08:24
سلام
ممنون از شما استاد بزرگوار
مهدی صادقی مود 25 فروردین 1398 19:42
درود برشما
قشنگ بود
برقرار باشید
علی رضایی پور مشیزی 30 فروردین 1400 07:34
سلام وعرض ادب به استاد عزیزم
ممنون و متشکر از لطفتون