دلم چون تخته پاره روی آب است
هوای دل ببین مولا، خراب است
به هر سویی که خواهی می بریدش
چه گویم زندگی بی تو عذاب است
از آن روزی که مهرت در دل افتاد
تمام بی تو بودن ها سراب است
چه کردی با دل دیوانه ی من
که هر طاووس در چشمش غراب است
چه بسیارند؛ ظاهر همچو زاهد
که روی صورت هر یک نقاب است
اگر خواهم که گویم حرف دل را
چو آن هفتاد من گفتن، کتاب است
چه قحطی شد از آن یاران یک رو
دلم از رفتن پاکان، کباب است
شکستم بال خود را با گناهان
از آن دلخوش که نام من عقاب است
یکی شد سرخوش از آیات قرآن
به ظاهر در پی جام شراب است
کمی آهسته تر رو کعبه آنجاست
چنین رفتن به ترکستان شتاب است
بخوان شعرش گناهش گردن من
"الا یا ایها الساقی" ، ثواب است
مشو دلخوش به این دنیای فانی
به چشم عاشقان دنیا حباب است
دلت را همچو صافی صاف گردان
که غیر از رنگ حق جانا خضاب است
مشو غافل از آن دانای مطلق
تو را این مصرع از شعرم خطاب است
خدایا، خود بصیرت ده به" ناظر"
که بی تو هر چه گوید ناصواب است
سروده :علی رضایی پورمشیزی تخلص ناظر
1398/07/27
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 3
مرتضی برخورداری 13 آبان 1398 13:52
قلمتان سبز جناب آقای رضایی
مجتبی جلالتی 14 فروردین 1399 12:59
هزاران درود
بسیار زیبا و دلنشین سروده اید
خسرو فیضی 21 فروردین 1399 16:43
. درودها
. استاد سروده ای عالی بود
.