وزیدن یک مشت باد هرزه،
درختان را به یآوه گویی، دیوانه می کند
چَشمهآنی گَرگ مَسلَک، پلکهآیِ بُهت زده را،خیره
دیگر استتآر وَ اِختفآء، چاره ساز نی، پوشش، به فریآد رَس.
تازیانه خواهد خورد، خآکِ تشنهِ لب.
غبار مرگ، مُژه را، سپید روی
هنوز غروب، خُشونت ِگَس گونه را ، نیش تَرانه می پَروراندوُ
عَمیق اَفسوسی است ، کوتآه قد، در انتظار سیاهی.
باید تن داد به زَجر ِ روزانه در انتظار مهتاب
غروبِ غُربت را از آفتابِ روزآنه سزاوارتر
_ آنانی که باید، تن بهِ دویدنِ یک مُشت بآده هرزه
اینجا دیگر از اسبانِ بال دار خبری نی
خَرانی تیز رو می خواهند، تا، قوتِ خویش را جیره
وَ، سکوت در انتظارِ زَجرِ روزانه ِ،
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 1
علی معصومی 11 اردیبهشت 1399 19:08
درود ارجمند
☆☆☆☆☆