موسیقی می وَزد
برای دیدنت به تختی کم رنگ زوم می شوم
در آغوش ترانه با تو مبهم می ترسیم
برای گریز از رنگهای ملایم
به فرورفتگی خوآبگاه،به سوزهای درآغوش ترانه می پیوندم
اِختلال ایجاد
وَ توها در خلِعی حال آور به یاد
وَ دوباره در آغوش کدام هوش
می طلبد
مدهوشی زِ هوش ِ طلبیدن .
پسغام ِ بویت با عرق های جَبین ِ دیگری گره
آنقدر کهِ به عطر می روم
بوی عَرق ، خَف تَر می خَفَدَم
تَجسمِ فآحشی دوست داشتنی
خَزیدنی
وَ اِحتمال شل شدنِ جواره درختی تَنو .
ریشه روبرویت
تعجیل
به ایستگاه می رسم
برای گریز از رنگهای ملایم
طلبه نیَم
به تختی با اَشکالی جدی د باخته ام
تو
راحت
باش!
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 2
دادا بیلوردی 20 مهر 1398 22:59
درود بر جناب خلیلی. بهره مند شدم از احساستان
خسرو فیضی 21 فروردین 1399 18:13
. درودها
. استاد سروده ای عالی بود
.