3 Stars
علیرضا امیرخیزی

رویا فروش

ارسال شده در تاریخ : 30 اردیبهشت 1394 | شماره ثبت : H94284


بر خوابِ شاعران
نقشِ کابوس خوابیده است .
و من
رویا فروشِ دوره گردِ شبهای تار
صبور
از میان هوشِ شب گذر میکنم به ناز
با زبانِ قورباغه و گلوی زنجره
آهای شاعرانِ خواب آلود !
ای ترانه خوانِ خموش !
خون آورده ام
بر کرختیِ رگهای حنجره
بر نای واژگانِ بیمارِ خوش هجا
نوش ،
چون شراب درکامِ خستگی
جاری ،
چو ریزشِ دل
درست در لحظه ی اتفاقِ عشق !
اما...
نه به دنگ فنگِ رنگ فروشِ نیرنگ ساز
نه به فسانه فسونِ فضلیت فروشِ بی شرف !
به حقیقتِ استواری یک شقایق
در برابرِ باد ...
سرخ فام
و رویایی !


1394/2/30

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 3 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 377 نفر 579 بار خواندند
طارق خراسانی (01 /03/ 1394)   | کمال حسینیان (01 /03/ 1394)   | نگار حسن زاده (01 /03/ 1394)   | مینا آقازاده (01 /03/ 1394)   | رضا شیخ فلاح لنگرودی (02 /03/ 1394)   | علی اصغر اقتداری (03 /03/ 1394)   | کریم لقمانی سروستانی (05 /03/ 1394)   | احمد الماسی (08 /03/ 1394)   |

رای برای این شعر
تعداد آرا :6


نقد 1

  • طارق خراسانی   03 خرداد 1394 13:33

    سالروز فتح خرمشهر را بر عزیزان همراه تبریک و تهنیت عرض می کنم :


    چشم خود را می نهی بر روی هم یک ثانیه؟
    می شـوی همراهِ من تا مرگِ غـم، یک ثانیه؟


    این عبـارت گفت "جانی" از تبـارِ عشقِ و نور
    او به انگشـتان...، فضــا را زد رَقــم، یک ثانیه


    پلــک هایش را به هـم آورد و لبخنـدی به لب
    گفت:«دیدم مرگِ غم، دفعِ ستم، یک ثانیه»


    پشت سَــر...، رنگین کمانِ آرزو ها بود و بس
    روبرویش جبهه، فرصت بُد چه کم، یک ثانیه!


    "عشق" آمد، "جان" او همراه وی شد تا خدا
    ذکرِ یارب یاربی بودش...، به دَم...، یک ثانیه!


    گاهِ هجرت...، با اناالحق...، "جانِ" او آمیخـته
    فَتح خرمشهر ...، تنهـا یک قَــدَم...، یک ثانیه


    نغمــه ی اللهُ اکبـــر...، با نوای یا حسین (ع)
    در دلِ هـم...، پلکهایش روی هـم...، یک ثانیه


    طارق خراسانی

نظر 7

  • طارق خراسانی   01 خرداد 1394 12:34

    با سلام و هزاران درود





    به به



    خیلی عالی ست و این اثر زیبای تان از اشعار فاخر محسوب می شود.







    بد نیست اینجا شعر طنز گونه ای از جناب سعید بیابانکی را تقدیم کنم که خیلی حرف دارد:





    زشت است اینکه گیره سر از چین بیاوریم

    کبریت های بی خطر از چین بیاوریم



    آورده ایم هرچه شما فکر می کنید

    چیزی نمانده شعر تر از چین بیاوریم



    هرچند توی کشور ایران زیاد هست

    ما می رویم گورخر از چین بیاوریم



    آورده ایم ما نمک از ساحل غنا

    پس واجب است نیشکر از چین بیاوریم



    هی نیش می زنند و عسل هم نمی دهند

    زنبورهای کارگر از چین بیاوریم



    حالا که خوشکلان همه رقاص گشته اند

    صد واجب است شا فنر از چین بیاوریم



    خشکیده است پس بدهینش به روسیه

    دریای خوشکل خزر از چین بیاوریم



    تا اینکه جمعیت دو برابر شود سریع

    باید که دختر و پسر از چین بیاوریم



    حالا که نیست کار بُزان پای کوفتن

    ما می رویم گاو نر از چین بیاوریم



    یک روز اگر که مردم ایران غنی شوند

    باید گدا و دَر به دَر از چین بیاوریم



    گویند سرّ عشق نگویید و نشنوید

    ما می رویم لال و کر از چین بیاوریم



    سعید بیابانکی





    در پناه خدا



    rose rose rose rose

    applause applause applause applause

    applause applause applause applause

  • کمال حسینیان   01 خرداد 1394 13:30

    درودتان باد جناب امیر خیزی عزیز
    همیشه از خواندن تان به وجد می آیم
    سپاس قلم پر بارتان را
    پاینده باشید
    rose

  • نگار حسن زاده   01 خرداد 1394 22:00

    سلام و عرض ادب و احترام

    بسیار بسیار زیبا بود

    موفق باشید

    rose

  • رضا شیخ فلاح لنگرودی   02 خرداد 1394 16:09

    سلام استاد امیر خیزی بزرگوار
    درود بر شما
    بسیار عالی
    قلمتان همیشه نویسا باد

  • رضا شیخ فلاح لنگرودی   02 خرداد 1394 16:09

    سلام استاد امیر خیزی بزرگوار
    درود بر شما
    بسیار عالی
    قلمتان همیشه نویسا باد rose

  • کریم لقمانی سروستانی   05 خرداد 1394 17:09

    سلام وهزاران سلام استادامیرخیزی گرانقدر
    آمدم باز که ازمهر توسرشارشوم
    نکنی لطف به من زار دگر بار شوم
    چقدرخوشحالم که توانستم باز هم درمحضرتان حضوریابم وازاندیشه های نابتان وسپیدهای ارزشمندان بهره مند گردم
    بسیارزیبابامعنا وقابل تامل
    لذت بردم
    شادزی
    rose

  • احمد الماسی   08 خرداد 1394 08:51

    دروود جناب امیرخیزی نازنین . دوست خوبم
    شکوهی دارد این شعرتان rose

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا