3 Stars

بلبل شیدا

ارسال شده در تاریخ : 14 مهر 1397 | شماره ثبت : H946719

« بلبل شیدا »
ای فدایت دیده ی بینای من
ای به یادت هِی هی و هِیهای من
پا برهنـه در بیابانـت دَوَم
خاری آنجا کی رَوَد در پای من
بلبل باغ جنانـم کی رسـد
در جنانـت بلبل شیدای من
عقلم از معنا ، به علمت پی بَرَد
گم نـشد این عقل پُـر معنای من
منزل و مأوای من، زُلف تو بود
رفت از دستم چرا مأوای من
وِرد من در روز وشب ،ذکر تو بود
روز روشن بود ، آن شبهای من
سر بدادم رو به سویَت این صدا
رو به سویَت بود این آوای من
ابر رحمت دشت وصحرا سبز کرد
پس چرا ناید،در این صحرای من
چشمم از نظاره ات سیری ندید
چون نـبیند چشم برق آسای من
عقلم از راهت دَمی غفلت نکرد
دیو نفس آمد ، سر این رأی من
گِرد اطراف جهان می دیدمت
پس چه شد دید جهان پیمای من
جای من دنیا که در این خاک بود
آخرت آیا کجایَـس جای من
آرزویم باغ خلد2 است و بهشت
غرق گشتم در آرزو بی جای من
بود موسی(ع)گرچه در سینا و طور
طور من باشد ، کجا سینای من
گرچه عیسی(ع)زنده میکرد آدمی
زنده نـتوان شد ، دَم عیسای من
آمدم دنیا ، زِ دنیا می روم
غیر از این نَبْود، مگر معنای من
آهِ آتشبار من شبها چه بود
بـی اثـر بُـد ، آه آتش زای من
آهِ من امـروز تأثیرش نـبود
پس چه تأثیرش بُوَد فردای من
غافل از حکمت نگشتم یک دمی
گرم اجرا بود سر تا پای من
داد و فریاد من از غوغا3 چه شد
پس چه تأثیری کند غوغای من
آتـش قهـر الله شعلـه زد
شعله ای بـر زد زِ سر تا پای من
قامتم بیهوده در آتش نـسوخت
روز روشن شد ، شب یلدای من
آتشی سر زد که کوه طور4 بود
تا مگر فرمان بَرَد موسای من
کی نفس در سینه،صافی می شود
تا چه سینا باشد این سینای من
چشمم از اول به علمت، پی بِـبُرد
علم جو شد ، دیده ی شیدای من
چشم من اول زِ خود ظاهر نـشد
لطف تو ظاهر شد از سیمای من
آتش عشقـت مـرا دیوانه وار
رانـد بیرون از خودیـتهای من
ظلم دشمن،گر به من شد حمله ور
خَم نـشد این ابروی مینای من
بار الها این چه ظلمی بُد کز آن
سنگ می بارد براین اعضای من
قامت رعنایم از آتش بـسوخت
در کجایَـس معنی فردای من
گرحسن صوت وصدایش با تو بود
از تو می بود این صدا در نای من
٭٭٭
1- صوت و آواز – سخت عجیب
1- پناهگاه- مسکن 2- جنان 3- هیجان – شور و فریاد 4- کوهی که حضرت موسی برای مناجات به آن می شد
1- حنجره

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 173 نفر 240 بار خواندند
ویکتوریا اسفندیاری (21 /07/ 1397)   | دادا بیلوردی (23 /07/ 1397)   | مسعود مدهوش (08 /02/ 1399)   |

رای برای این شعر
دادا بیلوردی (23 /07/ 1397)  مسعود مدهوش (08 /02/ 1399)  
تعداد آرا :2


نظر 1

  • دادا بیلوردی   23 مهر 1397 21:09

    درود استاد. احسن بر طبع روان و گرمتان. از این عالم بهره مند شدم. applause rose
    .
    .
    یارب آگـاهـم کـن
    خویش را راهبـرِ راهم کن
    روز و شب محرمِ اسـرارِ دلِ داغم باش
    ظلم را منهدم ِ آهـم کـن
    آنچه میخواهم کن
    *
    سخت دلگیرم من
    بی تـــو البتـه زمینـگیـرم مـن
    دادخواها! کــرمی ، دست بـه دامانم آخ
    ازکس وناکسِ خود سیرم من
    باز می میـرم من
    *
    باری انعامم دِه
    تشنه از تشنه ترم، جامم ده
    فارغ از هر چه بدونِ تـو بُوَد مستم کن
    پــرده داری بنما کامم ده
    یارب آرامم ده
    *
    سوختی جانم آه
    باز غمگین و پـریشانم آه
    وای بر حالِ منِ بنده ی خشک و خالی
    خارج از عالمِ عرفانم آه
    سُست پیمانم آه
    *
    یارب آسان گردان
    آزمون را به دلِ سـرگردان
    بر ضعیفی چـو منِ عــاشقِِ ســربالایی
    بر شکسته دل و دل پیمایــان
    ای رحیم و رحمان!




تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا