« وسوس شیطان »
با وسوس شیطان، اگر از حق تو گذشتی
در ملک خدا ، بذر نکویی تو نَـکشتی
ای بی خبر از وسوسه ی راه شیاطین
این ره دو هزارس، زِ هزارش تو گذشتی
در مسجد اسلام ، چرا ره بکنی گُم
رهرو به همان میکده و دیر2 و کِنشتی3
اسلام که نَبْود بـجز از نیکی و پاکی
با حیله و تزویـر ، طلبکار بهشتی
دانشور دنیا ، زِ قیامت خبرت نیست
در مسأله دنیا ، خبر از خود تو نوشتی
ای بی خبر از عالم دنیا و زِ عقبی
دنیا که همین است، زِ عقبی چه نوشتی
ای ناخلف اولاد ،چرا پند نگیری و نیابی
آدم زِ کجا بود ، بـرون شد زِ بهشتی
در وسوس شیطان،خبر از علم وهنر نیست
جز کینه و جهل و خطر و گُرزی و مُشتی
دنیا و ره عاقبتـش را همه دیدنـد
چینـند به لحد4، زیر سرش بالش خِشتی
در وسوس شیطان،چه رهی را بتوان یافت
جز راه بدِ دوزخ و بدنامی و زشتی
از هیچ رهی ، راه بهشتی نـتوان یافت
تا در ره زُهدت ، تو اگر نفس نکُشتی
در بُذم5 حسن،وسوس شیطان هنری نیست
جز با هنـر از وسوس شیطان بگذشتی
٭٭٭
2- محل عبادت راهبان 3- آتشکده 4- شکاف کرانه گور- قبر 5- نفس – رأی
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5