3 Stars

خالق اکبر

ارسال شده در تاریخ : 10 آبان 1397 | شماره ثبت : H946846

« خالق اکبر »

کار غلط ، که خالق اکبر نمی کند

ظلمی که آن ، به آدم مضطر نمی کند

بر مهتری2 که لطف نماید ، روا بُوَد

بر ناروا که لطف به کهتر3 نمی کند

بر ناتوان که رحم نماید ، به جا بُوَد

بیجا دیگر به فرد توانگر نمی کند

هر ظالمی که ظلم ، به هر ناتوان نمود

حق ، ناتوان به ظلم ، توانگر نمی کند

حکمت چنین بُوَد ، نـتوان گفتن این چرا

رحمی چرا به عاجز مضطر4 نمی کند

گـر عابدی و کافـر اگر کار ظلم کرد

حکمـی میان عابد و کافـر نمی کند

کار نکو و کار بد و حرف نیک و بد

حق کـی جدا نـمود ، جداتـر نمی کند

آدم زِ خاطرات خودش آرزو کند

حاجت روا ، به خواهش خاطر نمی کند

آدم ذلیلِ درگه خلاّق عالم است

هـر آدم ذلیل5 ، مظفر نمی کند

مغرور لطف حق ، که شدی ای توانگرا

از ابـرِ لطف ، دست تو را تـر نمی کند

بر آب فاضلاب ، هر آنکس که خو نمود

خود را به آب پاک ، مطهـر نمی کند

بوی کثافت اَر به مشام کسی خوش است

خود را زِ بوی مُشک، معطر نمی کند

بر اصغر و صغیر ، رسد لطف حق ولی

دیگر بـر آن بزرگـی اکبـر نمی کند

لطفی کند که باغ شود سبز و لاله بار

اما دیگر به نخل تناور2 نمی کند

شاهانِ روزگار ، زِ تخت آورد فرود

کآن آرزوی شاهی و افسر نمی کند

رسم قلندری ، چه نکو می بُوَد زِ مرد

خلاق ما ، که منع قلندر نمی کند

سلطان سنجری3 ، که اسیر قفس بـشد

از آن قفس ، رهایـی سنجر نمی کند

آب حیات ، خضر اگر خورد و زنده ماند

آب حیات ، سهم سکندر نمی کند

نظم قرار و قاعده اش در وحوش هست

روباه را چو شیر دلاور نمی کند

حکم خدای، هر که نوشت آن به دفترش

آن را خدا ، حکومت دفتر نمی کند

فریاد من زِ ظلم بُوَد ، این سرم شکست

ظلمی خدا ، به ظالمِ ابتـر نمی کند

در بحر بیکرانه ی حق ، هر که شد فرو

بـر راه ساحلـش ، که شناور نمی کند

نوری خدا به آدم و عالم کَرم نمود

ظاهـر به مثل نـور منـوّر نمی کند

بـتوان خدا ، که آدمیان را رهـا کند

حکمت همین بُوَد ،که رهاتـر نمی کند

نتوان به راه حکمت حق ، سدِ راه شد

آن اعتنـا به چرخ بد اختـر نمی کند

شیطان که سد امر خدا شد، چِشَد بر آن

بـر پیـروش ، خدا مگر آذر4 نمی کند

اول جـدا نـکرد ، شیاطین زِ آدمـی

اول نـکرد تا دَم آخـر نمی کند

مقیاس کردم اینکه خداونـد ، علم من

با خاک کوی خود ، که برابر نمی کند

روز قیامتـش که دقیق است بـر حساب

آن حرف ناحساب ، که باور نمی کند

خلاق این بشر اگر این دهر می نخواست

این دهر بهر چیست که ابصر نمی کند

فریاد از آنکه زنده دلان را ستم کند

چون زنده دل،به بوته ی شبدر5 نمی کند

صبر است ، مثل سر به بدن رهنما بُوَد

گمره بِدان که بیعت آن سر نمی کند

نادانتـران ستمگر فرزند و زن شوند

دانا ستم به خیل مخدّر6 نمی کند

رحمت به زن که خدمت فرزند وشوهرست

لعنت به زن ،که خدمت شوهر نمی کند

زخمی که زن ، زِ حیله به خلق جهان بزد

زخمی چنان دیگر ، سرِ خنجر نمی کند

یارب کجا رواست ،که مادر چنین کند

مادر به طفل، تا صف محشر نمی کند

شاهی که عادل است و مقیّد به کشورش

جور و جفا به ملت و کشور نمی کند

هـر آدمـی ،که صحبت پیغمبری شنید

ظلم و ستم به سبط پیمبر نمی کند

هرکس ستم نمود و هر کس ستم کشید

در دادگاه عدل ، حق برابر نمی کند

پامال ظلم و جور، هر آنکس بشد که شد

او را به ظلم و جور ، غضنفر2 نمی کند

بنگر طریق زلزله ی روی این زمین

رحمی به طفل یا که به مادر نمی کند

فریاد از این فساد ،که روی زمین بُوَد

فردی از این فساد ، سری در3 نمی کند

تا این فساد بود و باشد در این جهان

رحمـی بـرادری ، بـه بـرادر نمی کند

نشناختم که حق چه سیاست به کار کرد

حقگو ، سر از سیاست حق ، در نمی کند

در کشت باغ قامـت سـرو و صنوبری

رحمی به باغ سـرو و صنوبر نمی کند

آن احتیاج خود ، تو مهیا بکن که چرخ

آماده بـر تـو بالـش و بستـر نمی کند

بـر حکمت خدا ، تو حسن گـر موافقی

دیگر تو را مجاب زِ کیفر نمی کند

٭٭٭

1- خداوند 2- بزرگتر 3- کوچکتر 4- حاجتمند - بیچاره 5- حقیر - خوار

1- ناف آهوی خطائی 2- تنومند 3- ابن ملکشاه سلجوقی 4- آتش 5- گیاهی مانند یونجه 6- بی حس کننده اندام

1- فرزند زاده 2- مرد قوی-هژبر- شیر درنده 3- به در – خارج

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 140 نفر 181 بار خواندند
مسعود مدهوش (07 /02/ 1399)   |

رای برای این شعر
مسعود مدهوش (07 /02/ 1399)  
تعداد آرا :1


تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا