3 Stars

شیشه و سنگ

ارسال شده در تاریخ : 22 آبان 1397 | شماره ثبت : H946906

« شیشه و سنگ »

خدا ما را نمی خواهد،از این عالم دلم تنگس

برای آنکه دنیایـش ، مداماً کینه و جنگس

خدا ما را نمی خواهد،وگر نه این چه نیرنگس

به هرجا پا نهم آنجا،به پایم ضربه ی سنگس

خدا ما را نمی خواهد، زِ دنیایش دلـم تنگس

برای آنکه دنیایش ، همش بازیچه و جنگس

خدا برحق دهد فرمان،شیاطین را به حق جنگس

تسلط دست شیطان نیست ،خدایا این چه نیرنگس

بسنج اول گدایی را،که آن از پای خود لنگس

عقیده اش را محک بنماکه با حکم خدا جنگس

شیاطین با بنی آدم ، به مثل شیشه و سنگس

دوتا با هم نمی سازند، مگر مُلک خدا تنگس

همه دانشوری دانـد ،شیاطین کارشان ننگس

خدا این را نمی داند،که زشتس یا که خوش رنگس

بیا دانشورا بـشنو ، که دنیایش همین رنگس

پلنگی باشد و آهو ، چراگاهش به یک رنگس

به دانش کی توان جویی ،چرا این رنگ و آن رنگس

که دانش پیش ما دُراست،به پیش آن سیخ وسنگس

گدا را کی سِزد گوید،که ملک ازمن پُر آهنگس

که این حرف از شهی باشدکه تختش پُر ز اورنگس

مَثَل شد این گدا و شه،کدام را ملک در چنگس

سر فرمان مُلک از اوست،که جایش در زمین تنگس

خدا را نامی آوردم ،که شاهش نقش کمرنگس

زِ شاهی تا به ملک آن ،هزاران بُعد فرسنگس

بیا با راستی ره رو ،یک مترش بِـه زِ فرسنگس

بـبین کج راهی از اول،طریق زشت خرچنگس

خدایا پیشِ نـشناسان ، گُهر مانند یک سنگس

دلم از زجر مخلوقت ، مداماً خسته و تنگس

حسن راز از تو می جوید،اگر رنجور ودلتنگس

مدد را از تو می خواهد،وگرنه لعل ما سنگس

٭٭٭

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 174 نفر 242 بار خواندند
مسعود مدهوش (07 /02/ 1399)   |

رای برای این شعر
مسعود مدهوش (07 /02/ 1399)  
تعداد آرا :1


تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا