حسن مصطفایی دهنوی

امتیاز اعضا:

گلاب گل

ارسال شده در تاریخ : 01 آذر 1397 | شماره ثبت : H946939

« گلاب گل »

تو که از دوریـَت ،کردی کبابم

زِ فیض و لطف2،کی کامی بـیابم

تو که آزار دستت،سود بخش است

زِ آزارت ، چرا من کامیابم

تو که از من حفاظت می نمایی

چرا اندر حفاظت ، من نـخوابم

مـرا در آستانـت ره نـدادی

سرم بـر آستانـت ، سر بـسابم

تفضّل گر کنی بر من صوابس3

که من مستوجب لطف و ثوابم

نـهادم سر به تسلیم و رضایت

چرا افزون کنی زجر و عذابم

گلاب گل زِ چشمانم روانس

تو که نیستی خریدار ، گلابم

حساب کارم از دستم برون شد

چسان دیگر به دست آرَم حسابم

کتابـَت نامه بـنوشتم برایَـت

مگر نآمد4 به دست تو کتابم

نویسم نامه ای با عذر خواهی

بـبینم تا چه بـنویسی جوابم

همه عمرم به راهت، ره می دویدم

به منزل کی رِسَم ،با این شتابم

تو که با من نداری آشنایی

من از فُرقتـَت5 ، در اضطرابم

سرم گر خاک ره سازی در این راه

از این ره تا ابد ، من سر نـتابم

دوباره زندگی از سر بـگیرم

اگر یک نیمه شب،آیی به خوابم

مرا بر پاس خدمت گر بداری

زِ پاس خدمتـَت سر بـر نـتابم

عجب طرزی سخن بـنوشته ام من

به بیداری است یارب، یا به خوابم

حسن این شعر را بنوشت ومیگفت

نـداد آخر چرا یارم جوابم

٭٭٭

2- عطا و مودت و مهربانی 3- مصلحت- درست 4- نیامد 5- جدایی- دوری