3 Stars

راه خدا

ارسال شده در تاریخ : 13 آذر 1397 | شماره ثبت : H946987

« راه خدا »

بار الها ، گر از این عالم بی بنیادم

اینکه بنیاد ندارد ، به کجا دلـشادم

بار الها ، من از این دهر چه بتوان ببرم

اینکه دشمن به من آمد ، زِ همان ایجادم

یاوران گر من ازاین دهر برون خواهم رفت

پی تسخـیر همین ، از چه پی بیـدادم

دهر و دنیا که مرا دعوت وتحریک کند

آخرالامـر همیـن دهـر بُوَد جــلّادم

حُسن شیرین که همین دهربه چشمم بنمود

کام من تلخ نموده است چو آن فرهادم

حاکم دهر دنی ، دزد ره دین من است

چاره ای کو که در این دامگه شیّادم3

ضربه ی دهر دنی، پیکر من بس که فشرد

پیکـرم خـاک نـماید ، من اگر فـولادم

من اگر همره شدّاد4 و شیاطین بروم

عبـد الله نی ام ، عبـد همان شـدّادم

من که از ها و هوس،همره شیطان نروم

کس کجا دیده ،که من بر کمک بیدادم

خرمن طاعت اگرکوه گرانی است زِ عُجب

باد نخوت5 ببرد ، کی برسـد فریـادم

زهد و تقوی وعبادت اگر از عُجب نشد

چون ریایی نَبُـود ، از عملش زهادم

آفرین بر من دل خسته که گوشم نشنید

حرف دشمن ، که بیامد بدهد بر بادم

عالم معنویت بهر من اینجا هنر است

هنر آموز بُوَد ، هر که بُوَد استادم

عالم معنویت ، می بـردم همـره غیب

غیب دان می بُوَد آنکس که کند ارشادم

سیل و باران مجازی، سر راهم بگرفت

چه کنم ، سیل فنا گر بـبرد بنیادم

گفتگوهای مجازی ز همین دهر دنی

خرمن معرفتم را ، بَـرَد از ایـجادم

بارالها زِ تو گر فیض عبادت برسد

در هیمن دهر دنی ، همسفر عُبـادم

حاکم محکمه ی عشق، به من راه نمود

تا که من پا به در محکمه اش بـنهادم

قابل صحبت آن فیض الهی که شدم

کی رَوَد صحبت فیض ازلش از یادم

گر زِ فیض ازلـش ، بهره توانم بِـبرم

از همه صحبت این عالمیـان آزادم

فیض روح القدس اَر باز مدد می دهدم

عِـزّ2 آن می طلبم ، خدمت آن ایستادم

نیست بر لوح دلم جز اثر صحبت دوست

صحبت دوست شنیدم ، که بدادن یادم

صحبت باغ بهشتش ، دل من شـاد کند

سبز بختم ، ز همان صحبت چون شمشادم

صحبت زنده دلان را ، به حقیقت نگرید

آن حقیقت زِ خدا بوده ،که باشد یادم

قاصد و پیک خدایم ، خبر آوردم از آن

که در این دهر دنی ، با چه طریق افتادم

سر به تقدیر3 خداوند ،که تسلیم کنم

تا فرود آورم این سر ، زِ هنر سر شادم

هاتف عشق ، به من راه هدایت بنمود

عشقم افزون بنموده اس ،که راه افتادم

هاتف غیب به من صحبتی آورد زِ دوست

من از آن صحبت آن دوست، بُوَد دلشادم

تا در آغوش من ، آن یار دل آرا برسید

همچنان اشک ، ز چشم دیگران افتادم

فَـرّ4 فرمان الهی ، به دل مـن برسید

از همـان فَـرّ الـهی بُوَدم سـرشـادم

من اگر ذره ی روحی بُدم از باغ بهشت

آدم آورد در اینجا ، به زمین بنهادم

پدرم باغ جنان را که به گندم بفروخت

به جویی پس بخرم ،من که بر آن اولادم

ارث و میراث پدر ، از پسران است بلی

مادر علم مـرا زاده ، که من بهزادم

یاوران فـکر ره باغ جنـان را بکنید

راه پُـر خوف و خطر باشد و پا بنهادم

ای برادر، ره جز راه حقیقت به کجاست

هر که راهی به جز این جست بُوَد استادم

از دَم صبح ازل تا به دَم صبح ابـد

بُرد فکری برساننـد ، سـر ره اورادم5

لایق فیض الهی ، به حقیقت نَـبُوَد

هر که نـشناخت حقیقت، زِ دو صد اورادم

کار دانی و خیانت به امانت که خطاست

کار تزویر و خیانت ، بـرِ کس نـنهادم

فاقد از کار خطا بودم و افکار فساد

تا قدم در ره ایمان و ادب بـنهادم

از دغلکاری و تزویر2 و خیانت زِ ازل

دور از آنها شدم ، کی بر خود ره دادم

باد این حادثه دایم بـرسد بر بدنم

تا به خاک افکند این پیکر چون شمشادم

من در این دامگه حادثه ، باید چه کنم

کی مدد می رسد از غیب بر این فریادم

زجر دنیای دنی ، قسمت من بود مدام

چاره ای نیست، بر این طالع3 مادر زادم

آفت خرمن آدم بشود جهل و غرور

به دَم پله ی آن ، پـا و بدن نـنهادم

یاوران گر سخنم را به حقارت4 نـگرید

سخن نیک تـری ، یـاد نـداد استادم

حسن اینها که توگفتی، سخن راه خداست

راه و فکر و سخنت را ،به تو من بگشادم

٭٭٭

3- حیله گر 4- پادشاه ستمگر – ابن عاد 5- تکبر- غرور

1- غیر حقیقی 2- ارجمندی 3- فرمان دادن- اندازه 4- شأن – شکوه 5- ورد - دعاها

1- پیش 2- مکر- دروغ 3- بخت – اقبال 4- کوچکی- پستی

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 161 نفر 203 بار خواندند
ویکتوریا اسفندیاری (23 /09/ 1397)   | مرتضی سماواتی (25 /09/ 1397)   | مسعود مدهوش (07 /02/ 1399)   |

رای برای این شعر
مسعود مدهوش (07 /02/ 1399)  
تعداد آرا :1


تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا