حسن  مصطفایی دهنوی

حسن مصطفایی دهنوی

امتیاز اعضا:

آخرین نوشته ها

معرفی کنید

    لینک به آخرین اشعار :
  • لینک به دفاتر شعر:
  • لینک به پروفایل :
3 Stars

آب بقاء

ارسال شده در تاریخ : 10 دی 1397 | شماره ثبت : H947123

« آب بقاء »
جان من گر نظرت هست ، سخن بـشنیدن
چشمِ دل باز نما ، بهـر حقیقت دیدن
دانه سبزی که بـبینی ، زِ خداوند بزرگ
وز4 همان دانه ، تحمل به خدا ورزیدن
این شنو نظم سخن ، گیر5 بـشو تابع پند
دانشـی حافظ ما هست ، زِ تو بـشنیدن
هر که از حکمتِ خلاق جهان ،پند گرفت
می تواند محکی شد ، به سخن سنجیدن
هر که الطاف خدا را ، به حقیقت بشناخت
گوش جان باز نـمود ، به سخن بـشنیدن
آنکه با گوش صداقت ، سخن از حق بشنید
باید از گوش صداقت ، سخنش بـشنیدن
هر که مایل بشد از حق ،شنَوَد صحبت نیک
بیند اشخاص ، جلوتـر زِ خودش بـشنیدن
هر که را شوق زیادی بُوَدش جانب حق
سخن از حق شنود ، وآن نـتوان نادیدن
آنکه سِـرّ سخن حق ، به دلش کرد اثـر
دائماً هست دلـش ، در ره حق پیمودن
راه مردان حقیقت ، به جهان پیش بـگیر
تا بـبینی زِ حقیقت ، چه رهی بـگزیدن
آنکه آورد تو را ، تا ره این دشت فراخ 1
داد فرمان ، تو به راهش بکنی کوشیدن
روح آنکس که زِ فیض ازلش ،بهره گرفت
نیرویَـش را هنـری هست ، قویتـر بودن
مرد زاهد ، اگرش خنجر فولاد زنـند
دین و وجدان نـفروشد ، به هوس پیمودن
ای برادر ادب و علم ، بُوَد راه بشـر
سعی بنما که در این راه ، کنی کوشیدن
جگر تشنه ی ما را ، نـدهد آب جهان
شاید از نعمت حق ، آب بقاء2 نوشیدن
هر که در راه هدایت ، قدمی چند بِـزد
دید آنها که نـرفتند ، چه زیانها دیدن
گوشه گیران به جهان ، گنج قناعت دارند
اینچنین گنج نیابـی ، زِ جهان گردیدن
آن فرومایه3 که از مال بشـر می دزدد
بِـه4 از آنها ، که زِ احکام خدا می دزدن
دانه گندم که زِ دسترنج خودت،خود بخوری
بِـه بُوَد ، زآنکه دو صد خوشه زِ مردم چیدن
هر که از صحبت دانا ، نـشناسد اثـری
واجب است جان من ، از صحبت آن بُبریدن
آنکه بـر ثروت و اموال جهان ، تکیه کند
تکیه گاهـش شکنـد ، موقع بـر گردیدن
تو که بر ذلّت و سختی کسان ، خنده کنی
روز سختـت ، دیگران بر تو کنند خندیدن
هرکه دائم سخنش،رو به خود وسود خود است
واجب است جان برادر ، سخنـش نـشنیدن
ای که مِـیلت نَـبُوَد ، راز بدت فاش شود
سعی بنما بکنـی ، راز کسان پوشیدن
هر که را آرزوی لطف خدا ، در دل اوست
گوش جان باز نـماید ، به سخن بـشنیدن
وصف زیبایی یار تو چه حاصل دیگران
به تو تعریف نـمایند ، تو از آن بـشنیدن
باغبان گلشـن باغ ابـدی5 ، آب بده
باغبانان همه از باغ جهان ، بُـبریدن
یک درخت اَر بشر ازصلح دراین ملک بِکاشت
یا خودش یا که نـژادش ، ثمـرش را چیدن
جاهلان مست غرورنـد و به خود ورزیدن
عالمان را اثـری هست ، به دان کاهیدن6
آنکه بـنمود سفارش زِ پی صله رحم7
نـچنین گفت : که هر ظلم توانن دیدن
خویشِ بدبین که به اقوام خودش ظلم کند
چاره نَـبْود مگر از پیرویَـش بُـبریدن
این بساطی که بچیدی تو به منظور خوشی
همچو تو چیدن و زآن سر دیگران بر چیدن
جان من ناله مکن ، در اثـر زجـر جهان
بین که پیش از تو در این خاک ،چقدر نالیدن
تخم خوبی اگرش کِشت نماید دهقان
می توان گاه درو ، خوشه ی خوبی چیدن
ای پسر تخم محبّت ، زِ دلت کشت بکن
زارعان هر چه بِـکِشتنـد همان را چیدن
پیر دهقان به حسن گفت:بکن کشت و زرعی
تا که از باغ تو بتوان ،گُل و ریحان چیدن
٭٭٭
4- و از 5- گرفتار شدن
1-گسترده – پهناور 2- زیستن 3- پست – بد اصل 4- بهتر 5- بهشت 6- کم شدن 7- پیوند با خویشان

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 214 نفر 256 بار خواندند
همایون فتاح (13 /10/ 1397)   | ویکتوریا اسفندیاری (14 /10/ 1397)   | علی میرزایی (15 /10/ 1397)   | پژمان خلیلی (15 /10/ 1397)   | ایمان کاظمی (متخلص به ایمان) (15 /10/ 1397)   | حسن مصطفایی دهنوی (15 /10/ 1397)   | مسعود مدهوش (06 /02/ 1399)   |

رای برای این شعر
تعداد آرا :2


نظر 4

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا