حسن  مصطفایی دهنوی

حسن مصطفایی دهنوی

امتیاز اعضا:

آخرین نوشته ها

معرفی کنید

    لینک به آخرین اشعار :
  • لینک به دفاتر شعر:
  • لینک به پروفایل :
3 Stars

ملک خدا

ارسال شده در تاریخ : 18 دی 1397 | شماره ثبت : H947170

« ملک خدا »
ای آنکه تو در ملک خدا ، بی خبر هستی
اندر خبر آمد ، که تو دیوانه و مستی
هر چیز که داری، همه را بر تو خدا داد
شاید که در این مُلک خدا ، خود نپرستی
سرمایه زِ فیض ازلـش1 ، بر تو سپردنـد
باید بـکُنی سـود زِ سرمایه ی هستی
سرمایه ی حق را ، نـتوانی به هدر داد
در راه غلط صرف کنی ، حق نپرستی
مخلوق خدا را نَـبُوَد ، دانش آدم
دانشـور مخلوق خداونـد ، تو هستی
عهدی زِ تو از آدم اول بگرفتنـد
آدم اگر هستی، به همان عهد تو هستی
عهدی است که نـشناسی اش از راه طریقت
بـشناسی اگر گوش به الهام2 بـبستی
شیطان صفتی ، فعل بدی باشد و زشتس
نـتوانی اگر خود به خدا ، معتقد هستی
بر حق خودت معتقد هستی به مرامت3
حق را زِ چه نشناسی، از حق بری هستی
سرگیجه گرفتی ، تو از این گردش دنیا
هر چند بگرایی به رهش ،گیج تـر هستی
غش4 و دغل و حیله و تزویر و خیانت
هر چند بنمودی ، به خودت راه بـبستی
مخلوق خدا را ، نَـبُوَد دانش انسان
در جمله ی مخلوق ، گُل سر سبد هستی
امرش بـپذیرند زِ جان ، جمله ی مخلوق
در کار خودت بین،که تو بر امر که هستی
بـر درگه معبود ، همـه سر بگذارنـد
دستی به دعا دار ، که شایسته تر هستی
آن خیل5 مسافر، همه چون قافله رفتنـد
خود بین که تو وامانده ی،این قافله هستی
جانا سفـرت خرجـی بسیـار بـخواهد
خالی چمدان هست،که بر دست تو هستی
جانا تو به دنبال جهان ، ره بکنی گُم
گمگشته ی دنیا ، ره عقبی تو نـجستی
این دام که گسترده شد از بهر من و تو
من صید همین دام ، تو همراه من هستی
صیاد جهان ، دانه در این دام نـریزد
بـر نیت این دانه ، تو تا کی بـنشستی
کام دل مـا را نـدهد ، گردش دنیـا
بـر کامروایـی تو چـرا ، منتظـر هستی
غافل مشو از چرخ،که درکینه حریف است
پَـر از مگس و مرغ و زِ عُنقا1 بـشکستی
ای بلبل خوش خوان ، تو زِ باغ ملکوتی
بر گو به چه نیت ، تو در این دام نـشستی
ای طوطی خوش رنگ،مکان سایه طوباس
اینجا که مکان نیست،تو اندر قفس هستی
مرغان همه بر اوج فضـا ، پـر بـگشودند
در خاک بمانی ، تو که بی بال و پَر هستی
منزل بـشناسد ، نظـر هر که بلند است
بی منزل و مأوا ، تو که کوته نظر هستی
این مزرعه ای بود ،که کار تو در این بود
زین مزرعه ،بر منزل خود طُرفه2 نـبستی
بر حکم خدایت ، بشـرا گـر نـگرایی
در ملک خدا ، تا به ابد در بدر هستی
فرمانده ی خود را ، تو بـباید بـشناسی
باید بـشناسی ، تو به فرمان که هستی
این چرخ به گردش بُوَد اطراف به توأم3
آدم تو نگه کن،که به چنگال وی هستی
ای نور دو چشمم ،پسر این حرف تو بشنو
همراه پدر باش ، که حق را بـپرستی
هوشیارترین جمله ی مخلوق خدایـی
کی شد بشناسی ،تو زِ هوشیاری و مستی
اینجا حسن از ملک خدا ، حرف نوشتی
بنویس که خود،چون دیگران رهگذرهستی
٭٭٭
1- لطف الهی 2- وحی-در دل افکندن 3- آرزو- مقصود 4- خدعه – نیرنگ 5- گروه- لشکر
1- سیمرغ 2- چیز نو- شعبده 3- همراه- همزاد

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 137 نفر 179 بار خواندند
همایون فتاح (20 /10/ 1397)   | ویکتوریا اسفندیاری (20 /10/ 1397)   | حسن مصطفایی دهنوی (26 /10/ 1397)   | مسعود مدهوش (05 /02/ 1399)   |

رای برای این شعر
همایون فتاح (20 /10/ 1397)  مسعود مدهوش (05 /02/ 1399)  
تعداد آرا :2


نظر 2

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا