برش تیغ زبان

« بُرش تیغ زبان »
تا خمینـی(ره) راه و رسم مذهب ایمان گرفت
حزب بی دین راه و رسم دوزخ ونیران گرفت
مُشت خود را تا گره بنمود،بانگ از دین بـزد
قلب ملت زنده تر شـد، در دلش ایمان گرفت
تا به میـدان دلیـری آمـد و میـدان رزم
راه میـدان داری اش ، از منطق عرفان گرفت
بـُرّش تیغ زبانـش ، قلـب بی دینـان بُرید
همچو تیری گشت پرّان،قلب بی دینان گرفت
عالمان دیگر با آن شدن، هم فکر و هـوش
تا که ملت راه و رسم دین خدا، بـتوان گرفت
عالم سید بر آن هم فکر و هم پیمـان شـدن
تا شعار علم و دین ، از عالمان فرمان گرفت
شیعیـان شیر حق1 ، را متفـق2 بـنموده انـد
مـلکشان از مردم نامـرد و ناشیـران گرفت
شیر حق ،آن بـود کَنـدر جنـگ با سـفیانیان
در ره حق ، سبـقت از آل ابوسفیـان گرفت
دین عالم گیر ما شـد ، منزوی از ظلم و جور
قـرنهـا آرامـش آل بنـی مـروان گرفت
آب و رنگ مذهب و ایمان ز مردم رفتـه بـود
از خمینی(ره) آب رنگش جبهه در ایران گرفت
هر که در راه دیانت کوششـی واضح نـکرد
واضح است این ازخودش بُد،راه نامردان گرفت
سحـربازی، صحنـه سازی بود ،در دنیای شوم
سامری نتوان عصا از موسی(ع) عمران گرفت
سامری گوساله وگاوش، غیر سیم و زر نـبود
سیم و زر کی چون بشر، الهام از یزدان گرفت
جوهـر قدسـی نـباشد ، در دل خفـاش شوم
جوهـرش از حرف خلاق جهـان بـتوان گرفت
جنگ جویی و آدم آزاری ،نـدارد دیـن ما
جنگ را آن بی خرد3با جهل خود آسان گرفت
نوجوانان رو به سوی جبهه آوردن به جنگ
جنگشـان هر جبهه از کُردانِ کردستان گرفت
نقش حکام حکومت ، در جهان وارونه بود
حکم حق چون گفتگو شد،پرده از وارون گرفت
هر شهید از خون خود،در جبهه نقش از خون ببست
نقش خون تا گردشش کردند ، گُردان گرفت
جنگ تحمیلی به ماازجانب حزب عراق صدخسارت
شد به تحمیلش ، خسارت آنچه از ایران گرفت
حزب الله به ایران ،سـر بـداد از بـهر دین
حزب بعث از کار خود سرگیجی وحیران گرفت
دین عالم گیر ما محدود بـر ایران که نیست
تا حـدود و مرز ملک قـادر سبحـان گرفت
دین اسلامی چو خورشیدش به دنیا لازم است
روشنایـی اش در ایران تابش و تابان گرفت
سنبل4 آزادی دین چون سرو قامت بر افراشت
سر به سر دریا و دشت و وادی وهامون5 گرفت
گر حمایت ناید از حق، یا که ما از صحنه دور
ترسم ایران بار دیگر، جای در ویران گرفت
جان من فرمانروایی بهر دین،خون خوردن است
مخزن اسرار دین را ، آن دل پُـر خون گرفت
نظـم احکـام الـهی ، در زمین ثابـت نـبود
حرف آن تا گفته شد،نظمش ز‌ِحق سامان گرفت
طوطـی طبـع6 مـرا آییـنه آوردن بَـرش
طوطی طبعم،در آنجا نطق نیکویان گرفت
ای خدا ،من با تو عهد دین خود نـشکسته ام
چون توان بینی اسیرم،دست آن عدوان7 گرفت
ای حسن وجدان و حکم دین مطابق بر همند
هرکه بردین معتقد شد رتبه ی وجدان گرفت
٭٭٭
1- حضرت علی(ع) 2- هم رأی – هم عهد 3- صدام حسین 4- خوشه 5- صحرا – بیابان 6- سرشت- سخنوری 7- دشمنان- ستم کردن

ایمیل مقصد