« بهشتی »
بهشتی ، بهشتی ، با خون خود نوشتی
با پیروی ز اسلام ، زین2 زندگی گذشتی
در انقلاب ایران ، قانع به سـر نوشتی
بر پایگاه اسلام ، از جان و سر گذشتی
هفتاد و یک نفر زآن همسنگران که داشتی
از سنگر شجاعت ، بیرون قدم هشتی
در باغ دشت ایمان ، بذری نکو بکشتی
در دشت سبز ایمان ، گلکار سبز دشتی
از فعل آن شنیدم ، گفت این سخن بهشتی
ما حزب ایزد هستیم ، ایزد3 گِلم سرشتی
ما روحمان قوی شد، اصلاً فنا4 نگشتی
خاک و مزار ما را ،گر گِل کنند و خشتی
از ما قوی بُوَد روح ،نَـبْود ضعیف و زشتی
در کارگاه هستی بر گرد حق بگشتی
مشتی گره نمودم ، با قدرت و درشتی
تغییر وضع ایران ، دادم ز ضربه مُشتی
وضع قدیم ایران ، دیری بُد و کنشتی
وضعش عوض نمودم ، ایران شود بهشتی
وضع قدیم ایران ، آلوده بـُد به زشتی
مردم همه دویدن ، دنبال تر خورشتی
٭٭٭
2- از این 3- خداوند متعال 4- نابودی- نیست
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5