« دانه ی توحید »
دانه ی توحید به مغز من است
رشته همان دانه ،به روح من است
هـر که به توحیـد شود آشنـا
در ره توحید،چو یک خرمن است
خوشه بـچیند از این خرمنـم
تا که زِ توحید، مرا خرمن است
دشمـن من هر که بُوَد بی علل
از ره کفرش به من آن دشمن است
دام بلا ، دایـره شد بـر تنـم
دایره اس ،بر تن من جوشن است
حلقه زد این دایره در دور من
روی من از دایره اش روشن است
صد عجب از قدرت پروردگار
روزنه توحید، به چشم من است
گـر ره توحیـد ، مـرا ره نـبود
از چه زبانم به همین گفتن است
من که به توحیـد شدم آشنـا
گفتـن آن وِرد زبان من است
هست مکانـی یَم توحیـد را
در یم توحیـد ، مکان من است
کفـر جهانـی به من آورد روی
سنگر توحیـد ، امان من است
مغـز بشـر فاقد توحیـد نیست
هرکه ندانسته چو اهریمن است
سیرت مردی که بُوَد کینه جو
کینه ی آن ، سینه ی اهریمن است
آدمی و سیرت آدم ، خوش است
سیرت توحیـدی ام از گفتن است
وِرد زبان حسنـس ، ذکر خیـر
ذکر زبان، خواهش مغز من است
٭٭٭
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
ایمان اسماعیلی 18 فروردین 1398 15:43
سلام درودتان جناب دهنوی
حسن مصطفایی دهنوی 19 فروردین 1398 23:06
درود ها
تشکر