« درگاه داور »
بیا ای مرد دانا دل ، شنـو حرف پیمبـر را
ستایش واجبـس بر ما ، خدای بنده پرور را
اگر توحید می دانی، و گر پابست توحیدی
بخوان آیات قرآن را ،بـبین آن پاک دفتر را
به امید همین در باش، در دریا و هامونها6
سرت بر عرش اعلایَست،مجو یک فرد کافر را
در درگاه حق باش، خدا را یاد کن ای دل
مـرو همراه شیطانهـا ، بجـو درگاه داور را
به آسایش چه میکوشی،به درگاه خدا آن نیست
بلا و رنج و غم باشد ،مگردان از بلا سر را
طفیل هستی عشق خدا ، سرِ سروری دارد
به عشق آن خدا باید بداد آن سر و سرور را
طراز مُلک یزدان را نـشاید بر زننـد بـر هم
اگر بـتوان زنند برهم ، تمام بحری و بر7 را
بـبین تنظیم ملک حق، اگر محکم نـمی باشد
چرا عاجز کند دست هنرور یا توانگر را
الا ای بنده ی عاجز ، خدایت را پرستش کن
نـشاید نا پرستیدن ، خدای دادگستـر را
به زنجیرش ببندد حق،اگر کس دست من بندد
هر آنکس از ستم بندد، یکی دست هنرور را
نه هرکس خیره سر باشد،زِ کردارش حذر کردم
مجال و فرصتش دادم ، بکوبم آخر آن سر را
ندارند حرف من باور، فرو رفتن در آیاتم
مگر بیهوده بنهادم میان ، محراب و منبر را
الا ای واعظان1 حکم حق ، بیدارتـر باشید
دقیقاً بـر شماریدش ، کلام هـر پیمبر را
گمان دارند احمقها ، به کار خیر مشغولند
زِ دست بندگان کوبم ، تمام احمق خر را
نکردن گوش حرف من،مرا روز بزرگی هست
همان روزی که میخوانند،حساب ضبط دفتر را
شرار قهر من سختست،به کام خلق من تلخست
شرار قهر من سوزد، همه جسمی و پیکر را
طناب قهر من دارد ، تمام دور دنیا را
به دام آن طناب افتند،زِ هر جا بر کشن سر را
به دنیا رو چو بـنهادن، زِ دنیا رو نـگردانند
مکن دیگر نصیحت ،مردمان شوم ابتر2 را
نصیحتشان مکن دیگر، تو خیل بی خِردها را
بباید ریشه کَن کردن ، در آنها نخل بی بر را
حسن اینها بسس گفتن: به قرآن بیشتر گفتم:
چه سودی خواندن قرآن،به گوش خرتر از خر را
٭٭٭
6- دشتها 7- دریا و خشکی
1- پند دهنده – ناصحان 2- مقطوع – ناقص
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 1
خسرو فیضی 21 فروردین 1399 22:01
. با بهترین درودهایم
. استاد سروده ای عالی بود
.