« آتش قلب »
آتشی در قلب من ، مشهور بود
از همان آتش ، دلم مسرور بود
آتش قلبـم نـمی آمد به دست
گوییا چون آتشـی زآن طور1 بود
یارب این آتش که در قلبم فتاد
زین سبب آن را ،چه اش منظور بود
آتش آن طور اگر دینی گماشت
دین اسلامی ما ، خود نـور بود
دین موسی(ع) گر چه بنیادس از آن
دین ما اول زِ آتش ، دور بود
آتشی گر سر زد از سینا و طور
دین موسایش(ع) از آن منظور بود
دین اسلامی که ازحق واضح است
هر که نابینای آن شد ،کور بود
یارب این آتش،که درقلب من است
در دیار مسلمین مشهور بود
آتش دوزخ ، نـسوزد مسلمین را
هر که با دین خدایش، جور بود
کار دینداران نادان،مشکل است
ورنه دینداری چرا ناجور بود
آتش اندر مغز من، بیهوده نیست
از منیّـت وَز خودیـها ، دور بود
عشق ایمانی مگر چون آتش است
روشنایی اش فزون از نور بود
داد ازآن آتش که در قلب من است
کی سـزاوار من ِ رنجـور بود
توتیا2 شد استخوان من ، از آن
از ضخامت ، استخوانـم زور بود
غار حراء3 ، دین ما بنیاد شد
این ندا بر مسلمین ، مأمور بود
٭٭٭
1- کوه طور 2- سنگ سرمه 3- غاری که نخستین وحی بر پیامبر(ص) نازل شد
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 1
خسرو فیضی 21 فروردین 1399 21:53
. با بهترین درودهایم
. استاد سروده ای عالی بود
.