« خط بطلان »
ای دریغا6 ! خطر مرگ ، مرا پیش کشید
هر چه فریاد کشیدم ، زِ من آن را نـشنید
گفتم ای بی خبر از مرگ ،چه خواهی تو زِ من
گفت: من قاتل آنم ، که نفس را بکشید
گفتم: ای مرگ،چه خواهی تو زِ من،کو سندت
گفت: خلّاق بـگفتس ، اجلت بود و رسید
گفتم : ای وای به من، من که جوانـم مَـکُشم
گفت: بسیار جوان بود ، به پیری نـرسید
گفتم: آخر مددی ، صبـر و تحمّل بـنما
گفت: خلاق برایَـت ، خط بطلان بـکشید
گفتم: ای مرگ ، تو باطل کنی این زندگیم
گفت:خالق به همه این خط باطل بکشید
گفتم: الله ، زِ بی رحمی و سنگین دلیـَت
گفت: صحبت مکن،ای بی ادب چشم سفید
هر چه من لاوه1 زدم، آن ابداً گوش نـداد
چونکه بر جان من انداخت و بیرون بکشید
آنکه از مرگ نـترسد ، به جهان نیست یقین
هر که از مرگ بـترسید ، بسا نعره کشید
حسن از مرگ بـترسید ، ولی هیچ نـگفت
در دَم مرگ ، زِ دل ناله ی حسرت بکشید
٭٭٭
6- افسوس –حیف
1- تملق – فریب
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 5
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 11 مهر 1398 19:58
درود برشما
دادا بیلوردی 12 مهر 1398 02:05
درود
همایون فتاح 14 مهر 1398 06:23
استاد یادآوریش هم دردناک است بیخیال
فاطمه اکرمی 15 مهر 1398 04:11
درودها
خسرو فیضی 21 فروردین 1399 20:59
. . درودها
. استاد عالی بود
.