« کلاه نمد »
کلاه سروریِ سروران ، کلاه من است
طریق علم و هدایت ،بَرین3 کلاه من است
من این کلاه نمد را، به تاج شه4 ندهم
از آنکه نقش عدالت ،بر این کلاه من است
نقاب پشم و پُـتی5 دور این کلاهم نیست
به مثل دایره ی این سرم ،کلاه من است
خدای عالم و آدم ، سرم به دایره ساخت
به غیر از آن که بسازم، زِ اشتباه من است
سرم به منزلی ، رهبری به پیکر ساخت
خدا که لطف بزرگش ، پناهگاه من است
به راه حرص و جهالت ،که مردمان رفتند
نرفته ام که همان جای پرتگاه من است
به غیر راه خدا ، گر رهی دیگر رفتم
به نزد اهل خرد ، آن ره گناه من است
به خود کفایی خود،هر کسی قناعت کرد
به راه علم و قناعت ، همان گواه من است
به گوشه ای بنشستم ، چو معتکف به خدا
از آنکه لطف خدایم ، پناهگاه من است
به روز و شب،همه با اشک و آه می گریم
طنین صوت عدالت،زِ اشک و آه من است
هر آنچه رسم عدالت بُوَد ، عمل کردم
خدای هردوجهان،خود یقین گواه من است
عدالتـم همه مردم ، اگر که نـشناسند
همین مدار کهن ، بهر دادگاه من است
یقین که تاج شهان ، از هنـر مجلل1 شد
وگر نه بی هنری ،کمتر از کلاه من است
هنرنمایـی مـردان حق ، به عدلـس و داد2
به عدل وداد و حقس،دائماً نگاه من است
هنر به عدل و عدالت ، طلب کنم دایم
هنـر طلب کنم امّا ، زِ اشتباه من است
دلـم قرار نـمی گیرد از محیط فساد
به سوی کوی عدالت ،قرارگاه من است
حسن به شعر خودت ، گر عقیده ای داری
مرو به راه کسی،جز همان که راه من است
٭٭٭
3- برترین 4- مخفف شاه 5- موی بز – کُرک
1- باشکوه 2- قسط- عدالت
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 1
خسرو فیضی 09 فروردین 1399 19:15
. با بهترین درودهایم
. استاد گرامی کلک هنرمندتان زیبا رقم زده است
.