« درگه قرب »
ما را به آستانه ی قربت1 ، پناه نیست
دربار شاه ، منزل خواب گداه2 نیست
حُسن تو پادشاه ، اگر دعوتم نمود
مسکین افتاده ، مثلث3 به راه نیست
آگاه بر نـشیب و فـراز رهـت منم
حُسن از سفیدی است ،به رنگ سیاه نیست
آگاه بر سیـاه و سفیـد ره تو کیست
آنکس که چشم وگوش خودش، برگناه نیست
ما را اگـر رضایت تو ، جلوه گه بُوَد
بر ما تو گـر نظر بنمایـی ، گناه نیست
در بارگاه قدس تو ، من گر سرم رسد
می دانمش ، که قابل آن بارگاه نیست
یک رنگی است ، نقش همه بارگاه تو
کذب و دو رنگیَت، در آن بارگاه نیست
امید هر گدا ، به ره پادشاهی است
هر چند دقیق تـر نگـرم ، اشتباه نیست
پیران معنـوی ، سخنـی را بگفته اند
بی معنویت است، برِ حقش که راه نیست
از ما به سوی لطف تو، صد احتیاج هست
ما را به غیر لطف تو،یک جلوه گاه نیست
در این دری که غیر تضرع4 نمی خرند
با جنگ جهل ، بهر من آرامگاه نیست
ای نوجوان گمشده ، بـشنو که راه تو
بر درگه خدا ، بجز از اشک و آه نیست
در این جهان، به هر در دیگر روان شوی
صد چیز اگر طلب کنی ،برگ کاه نیست
سرتاسر جهان کرمش ، پایگاه توست
لطفش مگر به هرچه گدا و به شاه نیست
این سر حسن ،به درگه قربش بنه به خاک
گر در سر تو،نخوت5و تاج وکلاه نیست
٭٭٭
1- نزدیکی به خدا 2- گدا 3- سخن چین نزد سلطان – مبارک 4- زاری کردن 5- تکبر
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 3 از 5
نظر 1
خسرو فیضی 21 فروردین 1399 15:00
. درودها
. استاد سروده ای عالی بود
.