« نگین سلیمان1 »
حافظ ، نگین دستِ سلیمان به دست توس
دیو زمانه ، آن نه حریف شکست توس2
دیو آن زمان ،نگین سلیمان به دست گرفت
جهل این زمانه دیوس ودر دست بست توس
هر شاعری زِ نقش کتابت، نوشت شعر
استاد شعر شد ، زِ کتابی که هست توس
در کشتکار باغ جهان ، لاله کم نـبود
این کشتکار نرگس شهلای3 مست توس
هر زنده دل ، به یاد خدا زنده شد دلش
دل زنده تر شد ، از نظر حق پرست توس
نازم بر آن کتاب هدایت ،که از تو ماند
راه هدایت است و همان ناز شست توس
شیرازی افتخار کند ، از مـزار تو
پُـر افتخاری اش ، هنر بی شکست توس
این مرقد و مـزار تو ، والا مقام شد
این همچنان چو قامت والا نشست توس
دربار جم1 ، به منطقه ی دور از تو ماند
در منطق هدایت تو، خاک پست توس
پامال جهـل و بـی خـردی ،نیسـت آدمـی
بی جهل و با خِرد، هنرش پای بست توس
لطـف و کـرم اگـر زِ خدایـس بـر آدمـی
بخشـی ز لطف حق،کرم در نَـبست توس
گر کمیا گران ، به هنر ماهرنـد و علم
استاد علمشان ، هنرش زیر دست توس
کِـبر و غـرور آدمیـان ، از تو دور بود
مبنای علم و منطق روز الـست2 توس
حافظ ، حسن زِ شعر تو با تربیت بـشد
خلقی اگر به تربیت آرَد ، زِ هست توس
٭٭٭
1- مهر و خاتم حضرت سلیمان(ع) 2- تو است 3- نوعی از نرگس که در گُل آن ، سیاهی باشد
1- سلیمان – جمشید 2- روز خلقت آدم
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 3 از 5
نظر 1
خسرو فیضی 21 فروردین 1399 14:59
. درودها
. استاد سروده ای عالی بود
.