ناله کن،ناله کن ای دل که وطن،بر باد است
دادگر،"بسته و زندانی" و دزد، آزاد است
"شاه دزدان" وطن،در حرم سلطانند
سهم غارت زده ها،کنج خراب آباد است
روضه خوانان وطن،شاد ز گریاندن ما
سهم ما گریه بر این روضه گه بیداد است
ناله کن ناله کن ای دل که در این آبادی
کدخدا با همه، جز مردم خود همزاد است
ناله کن میهن غمدیده!که از ثروت تو
حال بیگانه فقط خوب و خوش و آباد است
حاجت شیخ در آن شهر فرنگ است،ولی
حاجت مردم او نزد ضریحی خواب است
کاروان! از سخن حق،غزل و قصه نساز
حق حلاج،در این شهر تب الحاد است
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 2
دادا بیلوردی 12 مهر 1398 02:05
درود
خسرو فیضی 21 فروردین 1399 20:58
. . درودها
. استاد عالی بود
.