چه می شد
چه می شد آن که شبی در کنار من باشی؟
تو مرهمی به دل بی قرار من باشی
سر قرار،تو در کوچه ی محله ی خود
به راه مدرسه در انتظار من باشی
گذشته ها که گذشته طمع نمی بندم
کنون به غنچه لب ها بهار من باشی
تو کرده ای به تبسم مرا شکار اکنون
چه می شود که تو گاهی شکار من باشی
بیا کنیم تظاهر به روزگار قدیم
به "سنگلج" تو گمان کن که یار من باشی1
مرا ببخش عنان سخن ز دستم رفت
دلم خوش است که شمع مزار من باشی
ژکوند وار کنار"رها" به لبخندی
شفای درد دل بی شمار من باشی
علی میرزائی"رها"
1-محله ای قدیمی در تهران
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5