سراپا مهربانی
رفتی و در حسرت تو اشک شب ها مانده است
در فراق تو دلم شیدا و رسوا مانده است
آمدی اما نپاییدی چو باران بهار
شد بهار من خزان درد و غمت جا مانده است
عشق طاقت سوز تو ای اختر شب های تار
کرده ام مجنون، که او بی یار و لیلا مانده است
آمدم چون سایه دنبال تو هر جا در بدر
تو ندیدی در قفایت عاشقی وامانده است
حسرت روی تو را با خود به محشر می برم
از ثری داغ تو در دل تا ثریا مانده است
روزگار عاشقان هرگز نگردد بر مراد
بعد عمری سوختن من را دریغا مانده است
ای سراپا مهربانی،خوب می دانی "رها"
مانده سر در زیر پر تنهای تنها مانده است
علی میرزائی"رها"
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 1
خسرو فیضی 21 فروردین 1399 21:25
. . درودها
. استاد عالی بود
.