آبی چشمان تو
می شود در آبی چشمان تو پرواز کرد
بالهای آرزو را در نگاهت باز کرد
می شود با نور چشمانت طلوع صبح شد
زندگی را بار دیگر با نشاط آغاز کرد
می شود دریا شد و با دستهای آسمان
موجهای یک کویر تشنه را هم ناز کرد
می شود خندید همچون نسترن در باغ گل
تا طلسم بسته ی بخت سیه را باز کرد
می شود رقصید چون برگ درختان چنار
آنچنان رقصی که دست آن گل طناز کرد
می شود از عشق گفت و می شود از عشق خواند
زین دل شوریده آه سینه را آواز کرد
می شود در اشک چشمم زورقی از غم نشاند
دل نمی داند چه باید در فراقت ساز کرد
ای "ستاره " با سحر از رازهای من مگو
سوسوی چشمت حکایتها به رمز وراز کرد
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 3
حسن مصطفایی دهنوی 07 دی 1397 22:28
درود جناب کرباسی
بسیار زیبا سروده اید
محمد مولوی 28 آذر 1401 00:20
محمد مولوی 28 آذر 1402 00:53