¤ مرا بطلب...
دلم گرفته برای ماتمی که میدانی
برای وسعتِ آن غمی که میدانی
نشد باشم به کربلا و شرمنده ام
دچار حال بد و مبهمی که میدانی
چقدر گریه کنم تا به من محل بدهی
قبول کن! منم آن محرمی که میدانی
مرا به حال خودم واگذار نکن آقا
دعا بکن شوم آن آدمی که میدانی
دوباره بغض دلم را گره زدم محکم
به روی پارچه ی پرچمی که میدانی
سکوتِ کنج ضریحت چه عالمی دارد
بیا ببر مرا به آن عالمی که میدانی
فراق کرب و بلا جان سپردن محض است
برسان جان رقیه آن مرهمی که میدانی
به پای بوسی شش گوشه مرا بطلب
مبادا جان بدهم از غمی که میدانی!.
سعید فلاحی
(زانا کوردستانی)
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 2
پژمان خلیلی 12 دی 1397 19:00
دوباره بغض دلم را گره زدم محکم
به روی پارچه ی پرچمی که میدانی
سعید فلاحی 25 دی 1397 16:41
سلام و عرض ادب