۱. باران که آمد
روسری آبی ات را سر کن
برای عاشقانه هایی که تو بهانه اش هستی
راستش...
هنوز هم
به خیالی که من
در قلب توام
خوشبختم.
۲. فصلش که برسد
من
با دستان تو
گل می کنم.
۳. مرا متهم کردی
به نسرودن شعرهایی
در گوشه های لبت.
۴. بهار
تابستان
پاییز و زمستان
من به هیچ فصلی جز
فصل آغوش تو
دل خوش نیستم
۵. هر شب آغوش تو
مرا
یادآور هزار و یک شب از
رویاهای کودکی ست.
۶. آتش لب های خاموشت
هزار و یک ناگفته را
بر لب های من گفت.
۷. گرچه از فردوس راندنم
دست هایم هنوز
بوی سیب می دهد...
۸. در اندیشه ای تنها
ذکر "دوستت دارم" را
دیوانه وار
می گویم...
۹. روزگار شعر هایم خوش نیست
گنجشک ها پریدند
و من به بهای سادگی سوخته ام
و در بی گناهی فراموش شده ام.
سعید فلاحی
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 4
حسن مصطفایی دهنوی 23 بهمن 1397 22:50
درود ها
زیبا است
سعید فلاحی 27 بهمن 1397 14:44
درودتان
سپاس
ندا عبد حق 28 بهمن 1397 14:05
عرض ادب ،،درود بر شما
سعید فلاحی 30 بهمن 1397 07:13
درودتان بانو عبدحق
سپاس از شما