چه آن عشقی که آغوشت
شرابْ با تو می نوشید
چه آن تختی که از شهوت
به زیر پایت می رقصید،
و آن رگهای بی جانت
که پوشیده تنِ سردت
و آن میگرن که عقربوار
زَند بر سقفِ سرْ دردت
همه تکرار شک هستند
درونِ قبری از تابوت
به پای تو برای عشق
شبی زانو زدم مبهوت
زلال آسمان هستی
با طرح خندهای روشن
که بعد از رفتنم مانَد
به یادِ سنگِ قبرِ من
تو آری عاشقم هستی
همیشه عاشقت ماندم
چه در باران که اسمت است
چه در شعری که من خواندم
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 2
مجتبی جلالتی 14 فروردین 1399 12:54
هزاران درود
بسیار زیبا و دلنشین سروده اید.
خسرو فیضی 21 فروردین 1399 21:04
. . درودها
. استاد عالی بود
.