و از جیرجیرک می پرسم
کیست در دلت پنهان؟
ناله هایت با کیست؟
از سرِ تنهایست؟
ناله زد و جهید
با نگاهی از تردید
گفت از سیاهی
از ظلمت
از دل پر سودای شب است
شب به سکوتش زیباست!
شب قشنگ است به همین
وهم تاریکی
و پنهان کاری
رنجش خورشید صبور
پسِ تابیدن
رفتن و گم شدنش
در پس آن پرده شب
شب قشنگ است
به همین تاریکی
با نسیمی که خنک آلود کند
تن گرمای زده ی دشت و دمن
در میان تن صحرای پر از عطر چمن
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 1
خسرو فیضی 21 فروردین 1399 16:12
. درودها
. استاد سروده ای عالی بود
.