چون صیاد
در جستجوی مروارید خویش
میپیمایم اقیانوس زندگی
من در درون خود به طبع
حس میکنم وجودش را
گرچه خود نیابم
و گردم تباه در این راه
اما روزی که تو برای دختر کوچکت
داستان صیاد جوان را میکنی آغاز
روح تنها و بیقرار من
در مروارید اشکهای حسرتت
چون کبوتر سپیدی
میکند پرواز
تا به سیلاب اشک تو
و خون قلب من
مزرع تشنه قلبها را
بکنیم سیراب
آنگاه کبوتر روح من نیز
بر درخت قلب تو میکند
آشیان
تا بهر صبح به آوازش
زنده گردم در تو باز
آن روز اشکهای پشیمانی
میکند غبار تن
از آینه نگاهت پاک
و من شفافتر از قطره اشک
هویدا میشوم در نگاهت
اکنون نیز
بامید آن روز
زندگی را دوباره میکنم آغاز
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 1
حسن مصطفایی دهنوی 15 بهمن 1397 23:06
درود جناب عبدالحسین پور
زیبا سروده اید