وقتی باران
از پشت پنجره اتاق
صدایت میزند
تو سراسیمه خود را
در باران رها میکنی
تا گیسوانت بوی باران بگیرد
و جوانههای نیاز
در تنت
به بار نشیند
پس آنگاه سوار بر بال نسیم
به دیار آشنا سفر میکنی
من بوی ترا از نسیم میگیرم
آلودگیام را
در باران شستشو میدهم
قلبم را
سرشار از
عطوفت باران
میسازم
تا خود را
برای میزبانیت
مهیاسازم
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5