مهتاب را
سر و کاری نبود با تفنگ
حتی اگر قرار بود خاموشی بزنند؛
آن صداها
فقط انگشتان پدر را
محکمتر روی مهره ها میلغزاند و
شیر را
می پراند توی گلویم
تا دست بیندازم و
مرواریدهای گردن مادر را
گم و گور کنم
هیچ مهتابی با گلوله نمرده است،
باید زوزه می کشیدیم و
انگشتانشان را می جویدیم
قبل از این که ماشه را بکشند
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
سریال خاتون قسمت6
تبلیغات فرهنگی
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
علی صمدی
-
حسن اسدی
-
farshid malekmohammadi
-
سید مصطفی سامع
نظر 6
جواد مهدی پور 09 دی 1397 11:46
درود بر شما خانم رضا زاده گرامی
زنده باشید
زیباست
شقایق رضازاده 11 دی 1397 16:55
سپاس از مهر شما
طارق خراسانی 11 دی 1397 16:13
سلام و درود
امیدوارم با تلاشی مداوم از نام آورترین شاعران سرزمینم باشید
در بند آخر آورده اید :
هیچ مهتابی با گلوله نمرده است،
باید زوزه می کشیدیم و
انگشتانشان را می جویدیم
قبل این که ما بکشند
در خط پایان باید تجدید نظر بفرمایید گویا کلماتی از قلم افتاده است
قبل از اینکه ما را بکشند
در پناه خدا
شقایق رضازاده 11 دی 1397 16:54
سلام و سپاس از مهر شما
، خیر، میخواستم با کسره و به صورت اضافه خونده بشه
شقایق رضازاده 11 دی 1397 23:11
بله، ماشه را... ولی ویرایش نمیشه کرد
دادا بیلوردی 11 دی 1397 20:44
درود