3 Stars

دهاتی زاده

ارسال شده در تاریخ : 14 دی 1397 | شماره ثبت : H947142

این زندگی چه لذتی داره
وقتی که توی شهر تنهایی
از چی خجالت میکشی هر روز؟
هرجا بری باز اهل اینجایی!
.
بیزارم از اون لهجه ی شهریت
از طعنه های هر شبت سیرم
انگار شانت تو خطر میره
وقتی که میگم: جانه بیمیرم
.
من حرفتو اصلا نمیفهمم
یعنی چی که میخوام تنهاشم؟
یادت نمیاد عاشقی هامون؟
اصرار داری که جدا باشم؟؟
.
بازم نگا کن، من همونم که
رو دامنش دستات گل میکاشت
چی شد نشستی قاطیِ سنگا؟
لهجه م چه ایراد فجیعی داشت؟
.
اون موقع لیلی بودم و قندا
هی آب میشد توی شالیزار
دیوونه بودی و نمی دیدی
با مانتوام یا دامن گلدار
.
خوش بودم و محصولمون هرسال
با بوسه های تو درو میشد
تهران که رفتی عشق یادت رفت؟
تی دور بگردم گفتنا چی شد؟!
.
با باد و بارون عشق میکردیم
تو مزرعه جامونو یادت نیست؟
اونقد دماغت غرق عطره که
بوی برنجامونو یادت نیست؟؟
.
ما آدمای ساده ای بودیم
جای رژ گونه وفا مد بود
تو روستا دلواپسی هارو
از یاد می بردیم خیلی زود
***
از لنز و رنگ موش بیزارم
سرخ و سفید و ساده می مونم
عشقای شهری نوش جون تو
من یه دهاتی زاده می مونم

شاعر نمی خواهد که این شعر را نقد کنید.

تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 4 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 173 نفر 248 بار خواندند
محمد مولوی (13 /09/ 1400)   | پارسا . (19 /01/ 1403)   |

رای برای این شعر
محمد مولوی (13 /09/ 1400)  
تعداد آرا :1


نظر 1

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا