وفا را
لوس ترین گربه ی شهر
توی آغوشت
هجی می کرد
وقتی سبیلهایش را
برای پرت شدن روی سینه ات
از ته قیچی می کرد
و هرچه بیشتر نوازشش می کردی و
به خودت می فشردی،
عاشقتر می شد و
چشمهایش
بیشتر برق می زد؛
بی خبر از این که
گربه صفتی را
پشت مردمک چشمهایت
پنهان کرده بودی و
درست
همان لحظه ای که
دست روی موهایش می کشیدی و
از دستپختش تعریف می کردی،
به فکر رفتن بودی و
می خواستی
تمام کوچه پس کوچه های شهر را
برای یافتن لقمه ای لذیذتر
زیر پا بگذاری!
و او
خوش باورانه
پنج شنبه ها
توی امامزاده
شمع روشن می کرد و
دعا میکرد
به پای هم
پیر بشوید!
بدون این که بداند
شاید روزی
گربه ها
رام بشوند
اما تا کنون
هیچ گربه صفتی
با دعا
پابند هیچ خانه ای
نشده است
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 2 از 5
نظر 3
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 04 بهمن 1397 23:38
پژمان خلیلی 06 بهمن 1397 18:19
آسمون اوری گرهد دنیانه کرد سرد
آسمون اوری گرهد
گفته بودم بی تو می میرم
ولی این بار نه
گفته بودی عاشقم هستی
ولی انگار نه
هر چه گویی دوستت دارم به جز تکرار نیست
خو نمی گیرم به این تکرار طوطی وار، نه
تا که پابندت شوم از خویش می رانی مرا
دوست دارم همدمت باشم ولی سربار نه
قصد رفتن کرده ای تا بازهم گویم بمان
بار دیگر می کنم خواهش ولی اصرار نه
گه مرا پس می زنی
گه باز پیشم می کشی
آنچه دستت داده ام
نامش دل است افسار نه
آسمون اوری گرهد دنیانه کرد سرد
آسمون اوری گرهد دنیانه کرد سرد
مو چطو دل خوش کنم لا ای همه برد
لا ای همه برد
می روی اما خودت هم خوب می دانی عزیز
می کنی…
دادم هی بیدادم هی مندم خوم تک
مندم خوم تک
مرقیامت بنشونمون کل یک
مرقیامت بنشونمون کل یک
khl.pezhman@gmail.com
محمد مولوی 13 آذر 1400 16:32
بسیار عالی بود