مثل سرابی که فقط از دور دیدن داشت
این زندگی با چشم های کور دیدن داشت
دنیا مشبک بود و در چشمان صیادش
آزادماهی توی چنگ تور دیدن داشت
پرچیده سروی زیر پوتینش رجز می خواند
فریادهای آدم مغرور دیدن داشت
بیچاره ماهی که تقاص بره ها را داد
آیینه کشتن در حضور نور دیدن داشت
با هر قطاری رفته ها نه، درد بازآمد
دل کندن از دلبستگی بدجور دیدن داشت
چشم انتظار زندگی بودیم و لبخندش
برنامه ریزی هایمان در گور دیدن داشت
از روی ناچاری شبی بار سفر بستیم
وقتی که هم مامور و هم معذور دیدن داشت
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نقد 1
مرتضی دولت ابادی 20 اردیبهشت 1399 08:23
با این غزل زیبا بی گمان در آینده ای نه
چندان دور از فاتحان قله ی شعر خواهید بود.