من در آغوش مه آلود قرون جامانده ام
همرهان رفتند و من در بیستون جامانده ام
با سکوتی وهم انگیز و پر از سردرگمی
در هیاهوی تب آلود سکون جامانده ام
همچو آن طفلی که در وحشت سرایی مانده است*
لابلای ثانیه های جنون جامانده ام
سرنوشت من همان شعر نبودن های توست
در سراب آرزوهای نگون جامانده ام
گام بر میدارمت در کوچه ی ناباوری
در شبیخون غم بی چند و چون جامانده ام
دفتر "یاس خیال "من پر از آشفتگی ست
در غبار واژه های واژگون جامانده ام.
*رهی معیری
م.ج.یاس خیال 1395.07.11
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 8
حمیدرضا عبدلی 13 مهر 1395 18:25
با سلام استاد بزرگوار بسیار عالی
محمد جوکار 14 مهر 1395 01:13
درودت باد دوست گرانقدرم جناب عبدلی
و سپاسگزارم از مهر حضور همواره ات
در پناه خالق پروانه ها
پرستش مددی 13 مهر 1395 20:59
در سکوت باورم از آزمون جا مانده ام
از قطار کاروان رهنمون جا مانده ام
پای چشمان غزلخوانت پریشانم هنوز
از بیابان شبستان جنون جامانده ام
بداهه
درود استاد عزیز و ارجمند
غزل بسیار زیبایتان مرا نیز بر سر ذوق آورد و دو بیت بداهه جسارت کردم
غزل بسیار زیبایی سرودید رقص قلمتان جاودان
بازهم درود
محمد جوکار 14 مهر 1395 01:14
درود و سپاس بر مهربانی حضورتان مهربانو مددی عزیز
و سپاس بر بداهه بسیار زیبایتان
در پناه خدای زیبایی ها
سیده مریم جعفری 14 مهر 1395 01:30
درود و سلام حضور شما استاد ارجمند
موزون و آهنگین...هیاهوی تب آلود سکون..
.تناقض زیبایی است..
موید باشید.
محمد جوکار 14 مهر 1395 19:40
درودت باد مهربانو جعفری عزیز
سپاس بر مهر حضور و ظرافت نگاهت
به کلبه ی اندیشه و احساسم خوش آمدی
مانا مانی به مهر تا مهر
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 16 مهر 1395 12:37
درود بزرگوار
بسیار زیباست
ایمان کاظمی (متخلص به ایمان) 16 مهر 1395 15:20
احسنت
بسیار عالیییی